مراد از عالمان، اسلام شناسان هستند که با تسلط علمی و روشی دیدگاه اسلام را در موضوع خاصی از آیات و روایات استخراج کرده و تحویل می دهند.
مراد از عامیان، مردمی هستند مشغول به حرفه ای غیر از استنباط احکام و معارف اسلام. اگر هم آیات و روایات را می خوانند برای ثواب است و بهره ای در حد ترجمه و شاید هم کمی تفسیر.
مراد از مبلغان کسانی هستند که درسشان آشنایی با آیات و روایات، احکام و معارف اسلام است؛ اما نه در حد استنباط؛ فقط در حد آشنایی؛ چه در حوزه چه در دانشگاه، مقدار سال و پایه آن هم مهم نیست ملاک همان آشنایی کمتر از شناسایی است.
عالمان، نظر اسلام را استنباط می کنند. مبلغان آن را برداشته تحویل عامیان می دهند. آنگاه هر سه (عالم و عامی و مبلغ)به آن عمل می کنند.
در این فرایند مشکل جدی در ناحیه عالم و عامی نیست (گرچه نقدهایی هست)
آنچه امروز کار را بر عالم و عامی سخت و پیچیده کرده، از ناحیه مبلغان است که گاه بر فراز منبر یا روی کاغذ، خود را عالم توهم کرده با تمسک به آیتی یا روایتی، دست به استنباط زده؛ ندای «نظر اسلام این است» سر داده عامیان را به این کشف تازه می خوانند.
غافل از اینکه آنها وظیفه دارند سخن عالمان را نقل کنند نه آنکه فتوا دهند.
هنوز روشن نیست چرا (برخی) مبلغان در احکام شرعی خود را موظف می دانند نظر عالمان را نقل کنند؛ اما وقتی نوبت به آیات و روایات می رسد به یکباره ورق برگشته مبلغ، عالم می شود و با استناد به آیات و روایات نظر اسلام را بیان می کند؟
مبلغ وظیفه دارد نظر عالمان را به درستی دریافت و به زیبایی برای عامیان تبیین کند و حق اظهار نظر ندارد.
دروسی که در آنها از مبلغ خواسته می شود دست به تفسیر ترتیبی یا موضوعی قرآن بزند یا برداشت خود از آیات و روایات را بیان کند ایجاد این توهم در مبلغ است و دامن زدن به این خطر بزرگ.
دکتر سهیل اسعد (ادگاردو روبین) متولد 1971 میلادی، آرژانتین و دارای دکتری تمدن اسلامی دانشگاه بیروت و دانش آموخته فلسفه و عرفان اسلامی از دانشگاه جامعة المصطفی(ص) است.
دو شأن از شؤون الهی، ولایت تشریعی و ولایت تکوینی است که اولی در حوزه شرع و قانون قرار دارد و دومی در عرصه خلق و تکوین. کسی که ولایت تشریعی دارد از جانب خدا مأذون است حکمی را با اسناد به الله وضع کند؛ که این کار در واقع، بیان حکم خداست که در سخن و عمل او ظهور می کند(1)؛ امّا منظور از ولایت تکوینى آن است که کسى بتواند به اذن خدا در جهان آفرینش اثر گذاشته و کاری کند بر خلاف جریان طبیعى و عادی دنیا. برای مثال، بیمار غیر قابل درمانی را شفا دهد و یا مرده ای را زنده کند؛ مانند کارهایی که قرآن کریم از حضرت عیسی علیه السلام گزارش می دهد. (آل عمران:49)
ولایت تشریعی یا همان مرجعیت دینی در مورد اهل بیت علیهم السلام به معنای حجت بودن گفتار، رفتار و تایید ایشان است. (ر.ک: فرهنگ شیعه،462) بهترین منبعی که اهل بیت علیهم السلام را دارای این ولایت دانسته و ایشان را مرجع دینی و علمی جامعه معرفی می کند قرآن کریم است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون: پس اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید » (نحل:43، انبیاء:7) به شهادت روایات و بحثهای متقن تفسیری مراد از «اهل ذکر» در این آیات اهل بیت علیهم السلام هستند.(2)
درباره ولایت تکوینی یا همان توان تاثیرگذاری حضرت فاطمه سلام الله علیها چه در زمان حیات آن بانو و چه بعد از شهادتشان کتابها نوشته شده که ما در این مختصر به نمونه ای اشاره می کنیم:
ابوذر که درود خدا بر او باد نقل می کند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا به دنبال على علیه السلام فرستاد. به خانه اش رفتم و او را خواندم؛ ولى پاسخ مرا نداد. آسیاب دستى را دیدم که بی آنکه کسى باشد به خودى خود، مى چرخد. دوباره او را خواندم، بیرون آمد و با هم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتیم. آن حضرت رو به على علیه السلام کرد و چیزى به او گفت که من نفهمیدم.
گفتم: شگفتا! از دستاسى که بدون گرداننده مى گردد.
آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعضا و جوارحش را پر از ایمان و یقین کرده و چون خداوند ضعف او را دانست، پس در روزگار سختى به او کمک کرد و کفایتش نمود. مگر نمى دانى که خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را یارى دهند. (بحارالانوار 43/29)
وقتی حضرت فاطمه سلام الله علیها برای گرفتن حق خود به مسجد تشریف بردند آنجا که سخن به فدک رسید در خطابی کوبنده به ابوبکر و مردم فرمود: «بر شما چون روز روشن است که من دخت پیامبرم. اى مسلمانان! آیا شایسته است که من از ارث خود محروم باشم؟ اى پسر أبو قحافه آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث برى و من نه؟! به راستى که تو کارى شگفت، بى سابقه و ناپسند مرتکب شده اى؟ مگر کتاب خدا را عمدا ترک کرده و احکام آن را پشت سر انداخته اى؟»
در اینجا حضرت برای اثبات ارث بری فرزندان پیامبران از اموال ایشان به آیاتی استدلال می کند که دو آیه نخست آن مورد بحث است:
«خداوند در قرآن مى فرماید: "و سلیمان از داود ارث برد" (نمل: 16) و نیز در نقل ماجراى تولد یحیى علیه السلام مى فرماید: "زکریا گفت: خدایا به من پسرى عطا فرما که پس از من متولى امور و وارث من و آل یعقوب باشد" (مریم:5-6)» (الاحتجاج 1/102)
عده ای برای دفاع از ابوبکر و حکم بر تصاحب ارث فاطمه سلام الله علیها گفته اند: مراد از ارث، در آیات یادشده ارث معنوی یعنی علوم و معارف نبوت است و منظور ارث مال نیست. (تفسیر ابن کثیر، 6/164، 5/189)
و حال آنکه ادله عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها ثابت می کند او مرجع علمی و دینی است و سخن او حجت است؛ پس اگر او ارث در آیه را به معنای ارث مالی تفسیر می کند تردیدی وجود ندارد که مراد الهی نیز همین است؛ بنابراین کسی حق ندارد شکل دیگری تفسیر کند.
حضرت آیة الله جوادی آملی در تفسیر ارث در این آیات می فرماید:
«بنابراین اطلاقات حاکم است؛ عمومات حاکم است؛ دلیل خاص درباره ارث انبیاء حاکم است؛ مهمتر از همه، تفسیر و تبیین و تشریح صدیقه کبری سلام الله علیها حاضر است. و قبلاً هم گذشت که اگر وجود مبارکحضرت زهرا سلام الله علیها یک مطلبی را بفرماید مثل این است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، امام باقر علیه السلام فرمود، امام صادق علیه السلام فرمود. معیار حجیت، عصمت گوینده است نه امامت او. اگر کسی معصوم بود قولش حجت است دیگر. بنابراین این تفسیر که منظور از ارث، ارث مال است می شود محکَّم. عمومات و اطلاقات هم حاکم اند و دلیل خاص هم تأیید می کند و تفسیری که از حضرت زهرا سلام الله علیها شده است تبیین می کند.» (درس تفسیر:12/7/1388)
بنابراین بی تردید حضرت فاطمه سلام الله علیها عضوی از اهل بیت علیهم السلام است که مظهر ولایت تشریعی و ولایت تکوینی خداوند متعال است؛ یعنی هم سخن و عمل او بیانگر حکم خداست (ولایت تشریعی) و هم از سوی خدا مأذون است که در آفرینش دستی برد و بکند آنچه مسیحا می کرد.
پی نوشت:
1- گاهی هم منظور از ولایت تشریعى، حاکمیت و سرپرستى قانونى و الهى است که این معنا خارج از بحث است.
2- ن.ک به آموزه هایی از فضائل و حقوق اهل بیت (علیهم السلام) در قرآن، نجارزادگان، فصل ششم.
منتشر شده در تبیان
رابطه رأی گیری با شایسته سالاری چیست؟ به عبارت دقیق تر، رأی گیری چه میزان ما را به سپردن کار به شایستگان نزدیک می کند؟ بدون نگاه سیاسی و حزبی، آیا خانمی متولد 64 که سابقه ای جز عضویت در یک کانون و دو انجمن ندارد (فاطمه حسینی) شایسته تر از فردی باسابقه و توانا در امر قانون گذاری (مانند محمد دکتر خوش چهره) است؟ یا شایسته سالاری فدای حزب و جناح و لیست؟
آن قدر که من می دانم بنای رأی گیری را این آیه می دانند «و امرهم شوری بینهم : کارشان در میان خودشان بر پایه مشورت است.» (شوری:38) و سیره؛ مانند آن داستان که حضرت رسول ص در جنگ خندق، شیوه نبرد را با مشورت انتخاب کرد.
نخست آنکه آیه دربارۀ «امرهم» است؛ یعنی اموری به مشورت گذاشته می شود که «امر الناس» باشد؛ نه «امر الله»؛ بنابراین احکام الهی مانند حجاب و ربا از موضوع مشورت خارج هستند.
دوم اینکه مشورت با کسی انجام می شود که در موضوع مشورت، خبره و دارای تخصص لازم باشد. در جنگ خندق، حضرت ص دربارۀ شیوۀ نبرد، با عموم مردم مدینه مشورت نکرد؛ بلکه با مردان جنگی که تخصصی در نبرد داشتند مشورت کرد. هر عاقلی می داند در موضوع پزشکی باید با یک پزشک مشورت کند؛ نه با یک مهندس؛ تا چه رسد به اینکه بخواهد با نظر سنجی عمومی مشکل خود را حل کند.
نتیجه اینکه اگر از راه مشورت کردن وارد شویم رأی گیری عمومی پایگاه علمی و عقلی ندارد و اگر به دنبال شایسته سالاری هستیم نمونه یاد شده در انتخابات 94 نشان داد رأی گیری عمومی ما را به هدف نخواهد رساند.
سوال اصلی:
رأی گیری به معنای نظر سنجی از عموم مردم (خبره و غیر خبره در موضوع نظر سنجی) برای به دست آوردن نظر اکثریت با هدف ملاک عمل قراردادن نظر غالب؛ از دید عقل و نقل چه جایگاهی دارد؟
برخی سوالات فرعی:
نظر سنجی عمومی موضوعیت دارد یا طریقیت؟
اگر موضوعیت دارد دلیل آن چیست؟
اگر طریقیت دارد؛ طریق به چیست؟
اگر طریق به یافتن شایسته ترین گزینه است؛ چگونه کسانی که خبره نیستند می توانند در موضوعی که تخصص ندارند شایسته ترین را کشف کرده و پیشنهاد دهند؟
اصولا اظهار نظر غیر خبره چه معنا و ارزشی دارد؟
وقتی برای مدیریت بخشی از جامعه، انتخابات تخصصی برگزار می شود؛ چرا برای مدیریت تمام جامعه انتخابات عمومی برگزار می شود؟ (نظام پزشکی و ریاست جمهوری)
----------------------------------------------------
امروز (20 اسفند94) مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان:
برخی بزرگان هستند که رأی آوردن و یا رأی نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آنها ایجاد نمیکند و آقایان یزدی و مصباح از این افرادند که حضورشان باعث افزایش وزانت مجلس خبرگان میشود و نبودشان خسارت است.
انقلاب کردن سخت است؛ اما سخت تر از آن حفظ دستاوردها و هویت آن انقلاب است. برای نمونه مردم مصر انقلاب کردند و آنها هم در روز 22 بهمن، جشن پیروزی انقلاب گرفتند؛ اما طولی نکشید که انقلاب به فنا رفت و رهبر به قفس؛ چرا که قبل از آن، آرمانها پر کشیده بود. آری؛ وقتی شعارهای دلفریب فقط خرج جمع کردن مردم شود و بعد در عمل خبری از آنها نباشد نتیجه اش همین می شود که در مصر شد. و این عبرتی است برای انقلاب ما.
از آسیب های جدی هر انقلاب، همین پایبند نبودن سران به شعارهای انقلاب است.
یکی از شعارهایی که انقلاب ما با آن پا گرفت و امام ره بر آن تأکید داشت برچیدن ظلم اقتصادی و رفع فاصلۀ طبقاتی ظالمانه بود.
این که عده ای به صرف داشتن مسئولیت دولتی و نه ارث پدری یا درآمد کاملاً شخصی؛ بلکه به مدد ارتباط و اتصال به بیت المال فاصلۀ مالیشان با توده مردم از عرش تا فرش باشد نامش ظلم اقتصادی دولتی و فاصله طبقاتی ظالمانه است.
این همان ظلمی است که پایه های یک انقلاب را به شدت می لرزاند و اگر چاره ای عاجل بر آن نشود چه بسا مردم، صدای سقوط انقلابشان را بشنوند.
اشرافی گری مسئولان و داشتن زندگی های مرفهانه به لطف بیت المال، خطری جدی است که انقلاب ما را تهدید می کند؛ خطری که مقام معظم رهبری بارها به مسئولان نظام گوشزد کرده است.
به راستی امروز، چند نفر از مسئولان نظام ایران اسلامی از نظر مالی در سطح مردم عادی قراردارند؟ بسیار شایسته است که سیمای اسلامی، دوربین به دست از وضع زندگی هر یک از مسئولان نظام، از خانه و کاشانۀ ایشان، از مهمانی های آنها، از مجالس عروسی و عزای آنان، از نوع خرید و مسافرتهای تفریحاتی ایشان و مانند آن مستندی تهیه کند تا مردم ببینند خادمین این انقلاب و مردم، در چه وضعیتی به سر می برند.
در دولت قبل «صرفاً جهت اطلاع» چنین فراخوانی را زد و برای این کار اعلام آمادگی کرد؛ اما با کمال تأسف فقط یک نفر لبیک گفت و آن هم دکتر حسینی وزیر محترم ارشاد بودند و بس.
آن هشدارهای رهبری و این لبیک های دولتی و خبرهای نگران کننده از اشرافی گری مسئولان محترم، زنگ خطری است برای انقلاب.
یکی از برنامه های ثابت سیما در هر دهۀ فجر، مقایسۀ اوضاع بد دوران شاهی با اوضاع خوب دوران اسلامی است؛ از نظر پیشرفت علم، بهداشت و درمان، نظامی و ... تا با مقایسۀ این دو، ارزش انقلاب اسلامی برای بیننده روشن شود. تنها موردی که یک سویه است و فقط گزارش دوران شاهی نقل می شود بی آنکه مقایسه ای در کار باشد موضوع اشرافی گری دولت مردان و وابستگان آنهاست.
ای کاش از نوع زندگی مسئولین نظام اسلامی هم گزارشی ضمیمه آن گزارش شاهی می شد تا مردم بدانند که آیا انقلاب از این جهت هم توانسته است به درد آنها بخورد یا نه؟
بالاخره کسی پیدا شد و جرأت کرد که بگوید:
«با وجود امکانات بیشتر نسبت به گذشته و وجود فضایی مناسب و هم سو برای تولید اندیشه و ارائه نظرات علمی، پیشرفت های قابل ملاحظه ای خصوصاً در عرصه علوم انسانی حاصل نشده [است.]» (آیت الله اعرافی)
اگر حوزه و حوزویان وظایف خود را رتبه بندی کرده و به میزان اهمیت، برای آنها وقت و دغدغه خرج می کردند امروز شاهد این دست گزارش های ناگوار نبودیم.
کسب علم و تفقه (تعمق) در منابع دینی (آیات و روایات) و نشر روزآمد آن با توجه به نیازهای گوناگون جامعۀ داخل و خارج کشور در سطوح مختلف، اولین و مهمترین وظیفۀ حوزه علمیه است که باید بخش اعظم دغدغه های فکری او را به خود مشغول کند. و اما امور فراوان دیگر یا به دلیل خارج بودن از تخصص حوزه، وظیفه حوزه نیست یا در اولویت های بعدی قرار دارند.
بی توجهی به این اصل مهم نتیجه اش به هدر رفتن نیروی فکر و جوانی طلابی است که با انگیزه و استعدادهای خوب راهی حوزه می شوند؛ اما با قرارگرفتن در مسیرهای فرعی، محصول مشت پرکنی را تحویل حوزه و جامعه نمی دهند.
امروز (94/11/28) سخنانی از استادم دانشمند محترم حجت الاسلام طباطبایی را دیدم که چاره ای برای این درد است:
رئیس پژوهشکده علوم حدیث گفت: رهبر انقلاب فرمود، تمام امکاناتی که در اختیار شیخ مفید بوده است، در اختیار طلاب امروز قرار گرفته است و باید رشد پژوهشگران به همان اندازه باشد.
وی افزود: تنها مشکلی که رهبر انقلاب به عنوان مشکل خروجی جدید مطرح کردند، مساله تفکر خلاق بود؛ شیخ مفید دارای تفکر خلاقی بود که توانست فرهنگ شیعی را یک مرحله ترقی ببخشد.
حجت الاسلام و المسلمین طباطبایی اظهار کرد: در این پژوهشکده ها باید بیش از محفوظات به تفکرات خلاق ارزش و اهمیت داده شود؛ اگر این تفکرات خلاق در حوزه افزایش یابند فعالیت ها نیز دارای ابعاد جدیدتری خواهد شد.
امروز(95/02/18) سخنی از آیت الله سبحانی خواندم که ریشه ای ترین درمان این درد است:
کارها را متمرکز در تحصیل کرده و فعالیت های اضافی خود را رها کنید؛ مگر اینکه ضرورت داشته باشد. (منبع)
برای فهمیدن معنای واژگان یک روایت باید خود را جای کسی گذاشت که معصوم علیه السلام با او سخن گفته است و با فضای ذهنی او روایت را معنا کرد تا معلوم شود که او از این واژگان چه معنایی را می فهمیده است. مراجعه به فرهنگ گفتاری، رفتاری و فکری آن عصر که البته چندان هم آسان نیست یکی از راههای قرارگرفتن به جای مخاطب است.
سخن حدود 1400 پیش را که در حجاز یا عراق صادر شده است با ادبیات امروز ایران، معنا کردن غلط اندر غلط است.
بی توجهی به این قاعده ما را از معنای روایات دور کرده گذشته از تولید تعارض های جدی بین روایات و معناهای عجیب و غریب، برخی را معتقد به باوری می کند که اصلا منظور روایت نیست.
برای مثال برخی با دیدن نام طالقان در روایات عصر ظهور؛ مانند:
«لَهُ بِالطَّالَقَانِ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ إِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ» (کمال الدین 1/268)
بجای آنکه خود را جای مخاطب حضرت بگذارند و تلاش کنند بفهمند که مخاطب از این لفظ به کجا منتقل می شده بی معطلی آن را با معنای رایج در ایران امروز؛ یعنی طالقان جاده کرج-قزوین معنا کرده اند و ادامه داستان و حال آنکه باید دید منظور از طالقانی که در زمان صدور این روایات برای ذهن مخاطب آشنا بوده کجاست؟
ابن ابی الحدید در شرح حمله چنگیز به مناطق خوارزم و هرات و مرو نام طالقان را هم در ردیف آنها می برد:
«حتى وصلوا إلى الطالقان و هی عدة بلاد و فیها قلعة حصینة» (شرح نهج البلاغه 8/235)
پیداست در گذشته دور و نزدیک به زمان صدور روایات، طالقان بخش وسیعی از سرزمین های اسلامی در خراسان قدیم بوده است.
حال اگر با در نظر گرفتن آنچه ابن ابی الحدید گزارش کرد دوباره به روایت کمال الدین نگاه کنیم ذهن ما دیگر جاده قزوین را تنها معنای طالقان نمی داند؛ بلکه با توجه به معیار وسعت و قدمت و اهمیت به خراسان قدیم هم توجه جدی می کند. در نهایت با توجه به نقل زیر مطمئن می شود که مراد از طالقان، آن است و نه این:
«أربعة و عشرون من الطالقان و هم الذین ذکرهم رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی خراسان کنوز لا ذهب و لا فضة» (ملاحم و الفتن 290)
بنابراین مراد از طالقان در روایات مربوط به عصر ظهور، طالقان خراسان قدیم یا افغانستان امروز (دانشنامه جهان اسلام) است نه طالقانی که امروز بین کرج و قزوین قراردارد.
جالب است برخی از آذربایجان به این طالقان ایران کوچ کرده اند و به انتظار ظهور نشسته اند. (اهل توقف در طالقان)
برای مصون ماندن از این خطر، حداقل خواندن و عمل به یکی از کتابهای «روش فهم حدیث» مانند آنچه که حضرت حجةالاسلام عبدالهادی مسعودی نگاشته اند توصیه می شود و نیز کتاب «آسیب شناخت حدیث» از ایشان.
معاون بین الملل حوزه های علمیه کشور گفت:
در بین مذاهب، فرق و ادیان عالم غایب ترین مذهب، روحانیت شیعه است و اصلا حضور در عالم نداریم. (منبع)
برای اینکه برای هر یک میلیون نفر یک طلبه به سطح جهان اعزام کنیم نیاز به 7 هزار طلبه داریم؛ولی متاسفانه تعداد اعزام هایی که از حوزه علمیه قم انجام می شود 70 نفر است [یعنی برای هر صد میلیون نفر یک مبلغ] که واقعا جای تاسف دارد که این چنین در عرصه ضعیف عمل شده است. (منبع)
در عرصه داخلی هم فریاد نیاز از اقصی نقاط کشور به هوا بلند است.
حضرت آیت الله نوری همدانی فرمودند:
الان از مراکز مختلف درخواست طلبه برای حضور در مؤسسات و مساجد است ولی جوابی نیست. (منبع)
حضرت آیت الله سبحانی با انتقاد از تمرکز طلاب در قم فرمودند:
مناطق مختلف کشور مخصوصاً در استانهای محروم و مرزی نیاز شدیدی به حضور روحانیون دارند و باید ساز و کاری اندیشیده شود تا از تمرکز طلاب در قم جلوگیری شود. جمع شدن طلاب و روحانیون در یک شهر مانند این است که سربازان در یک شهر جمع شوند و دشمن دور آنها را گرفته باشد. (منبع)
بر این اساس:
1. بر هر توانمندی واجب است به حوزه آمده به فراگیری معارف دین برای نشر آن تا تأمین شدن من به الکفایة قیام کند.
2. بر هر حوزوی که توان نشر دین دارد و به دلایل کم اهمیت تر در قم و مانند آن رحل اقامت گزیده هجرت واجب است.
3. بر مسئولان و دست اندرکاران حوزه واجب است با نگاه به داخل و خارج طرحی نو دراندازند.
سوال این است که بدن انسان در قیامت کدام بدن است؛ همین بدن یا بدنی مثل این بدن؛ اما متناسب با آن عالَم؟
در مقطع کارشناسی ارشد، استاد رسول رضوی با تکیه بر آیات و روایات معتقد به نظر اول بود؛ من نیز با آیات و روایات، معتقد به نظر دوم. در مقطع دکتری بار دیگر داستان تکرار شد استاد علی اکبر بابایی معتقد به این بدن بود و دلایل بنده مبنی بر مثلیت بدن را نپذیرفت. هر دو بحث، گفتگوی علمی با برکتی بودند که از آن بهره بردم؛ هرچند طرفین به نظر خود باقی ماندند.
امروز به یاد روایتی افتادم که پیش از این دیده بودم؛ اما چرا در دو بحث یاد شده مطرح نکردم نمی دانم. بر اساس این روایت، بهشت و جهنم هم اکنون وجود دارند:
اباصلت از امام رضا ع می پرسد: آیا الآن بهشت و جهنم خلق شده اند؟
امام ع: بله؛ پیامبر خدا ص هم که به معراج رفتند؛ هم وارد بهشت شدند و هم جهنم را دیدند.
اباصلت: برخی می گویند بهشت و جهنم هنوز خلق نشده اند (الآن وجود ندارند).
امام ع: نه؛ کسانی که باورشان این است نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها. کسی که منکر خَلق (وجود کنونی) بهشت و جهنم شود پیامبر ص و ما را تکذیب کرده است و در مسیر ولایت ما نیست و در جهنم جاودانه خواهد شد (عیون اخبار الرضا ع 1/166، التوحید 188، امالی صدوق 461)
چگونگی دلالت این روایت بر مثلیت بدن در قیامت:
1. بهشت و جهنم هم اکنون وجود دارند.
2. بهشت و جهنم چیزی جدا از عمل عاملان در دنیا نیست (آیاتی مانند اعراف:147 و سبأ:33)؛ پس الان بهشتیان در بهشت و دوزخیان در جهنم حضور دارند (روایات معراج که شواهد پیامبر ص از دیدار آنهاست دلیل دیگری بر این مدعاست).
3. بهشتیان و جهنمیان با کدام بدن در آنجا هستند؟ با همین بدن دنیایی؟ یا با بدنی مثالی و متناسب با آن دنیا؟
4. همه قبول دارند که از آدم ع تا آخرین بشری که از دنیا رفته است بدنش در همین کرۀ خاکی قراردارد و هیچ ذره ای به عالم دیگر منتقل نشده است. (معتقدین به حضور این بدن در قیامت، منتظر بعث این بدن از قبور هستند و مخالفان، آن را هضم شده در این دنیا می دانند برای همیشه.)
5. پس بدنی که در آنجاست و در بهشت متنعم یا در جهنم معذب است بدنی غیر این بدن است.
آیا می توان هر کاری را که ثابت شود یکی از حضرات معصومین علیهم السلام انجام داده یا می داده است واجب یا مستحب دانست؟
اگر پاسخ مثبت باشد؛ سوار شتر شدن، واجب یا مستحب خواهد شد.
و اگر پاسخ منفی است پیدا کنید جای فعل معصوم در ادله شرعیه را.
یعنی تا کجا فعل معصوم دلالت بر وجوب یا استحباب می کند؟
پاسخ به این سوال، معیار بسیار خوبی برای تشخیص تحجر از تقدس خواهد بود.
این روزها کسانی را می بینم و اخباری از آنها می شنوم که برای عمل به دین، روایتی به دست گرفته اند و پیاده سازی عین آن را عین دین داری و تقدس دانسته و ذره ای انحراف از آن را لاابالی گری می دانند. ایشان که تلاش می کنند زمانه را نبینند چون دیدن آن را خطا بلکه موجب دور شدن از خدا می دانند فقط یک سخن بر لب دارند: «روایت می گوید که حضرت چنین کرد یا می کرده است.»
با این مبنا باید بساط دستاس و عبا و عمامه و نعلین و روبند و اسب و شتر فراهم کرد و بر تمدن و دستاوردهای امروز یکسره مهر حرمت یا کراهت زد.
یا آنکه به سراغ منابع دین رفت و مجتهدانه تصریح به وجوب و استحباب را استخراج کرد و بر دیده نهاد. مابقی را هم کنار دستاس و شتر رها کرده در فضای امروز زندگی کرد.
قرآن کریم در سورۀ آل عمران آیۀ 79 منادیان دین را از اینکه مردم را بجای دعوت به عبادت خدا به پیروی از خود دعوت کنند پرهیز داده می فرماید:
ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید؛ بلکه (سزاوار مقام او این است که بگوید) افرادى باشید الهى آن گونه که تعلیم کتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده اید و هرگز غیر خدا را پرستش نکنید
1. از منابع با ارزش و بسیار مورد توجه دربارۀ آن حضرت، منابع غیبت نگاری می باشند؛ به ویژه کتاب «الغیبة» مرحوم شیخ طوسی.
2. منابع رجالی بویژه کتاب «معرفة الرجال» مرحوم کشی که دربارۀ یاران امام حسن عسکری علیه السلام مطالب فراوانی دارد. این کتاب، یک گنج به معنای واقعی است. هر قسمت آن را می توان مبنا قرار داد و بر اساس آن یک پایان نامه در سطح دکتری ارائه کرد.
3. منابع مخالف است. این منابع از این جهت اهمیت دارند که می توانند نکات مهمی را از شرایط زمانی و مکانی آن دوران روشن کنند. یکی از این منابع، رساله ای است که فردی بنام «بشار» بر علیه امامیه نوشته است و «ابن قبه» نیز در رد او رسالۀ «النقض» را نگاشته است که در کتاب «کمال الدین» موجود است . «بشار» شخصیتی است که در قرن چهارم می زیسته است و طرفدار جعفر، برادر امام حسن عسکری علیه السلام بوده است.
4. از منابع جدید می توان به کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» اشاره کرد که قسمت مهمی از تلاش خود را به امام حسن عسکری علیه السلام اختصاص داده است.
5. کتاب هایی مانند «حیاة الامام الحسن العسکری علیه السلام» و «موسوعة اهل البیت علیهم السلام» و همچنین «اعلام الهدایة» در بخش امام حسن عسکری علیه السلام نیز به بررسی زندگانی این امام همام پرداخته اند.
6. از میان مقالات نیز می توان به «دائرة المعارف بزرگ اسلامی» و «دانشنامۀ جهان اسلام» اشاره کرد.
اینکه حجاب را چگونه می توان فرهنگ عمومی کرد و آن را ترویج داد سوال روزی است که به نظر می رسد پاسخ آن در یک جمله ی کلیدی از فقیهی زمان شناس نهفته است. مقام معظم رهبری در جمله ای ارزشمند درباره ی حجاب فرمودند:
«شرع مقدس اسلام، برای حجاب حدی را معین کرده است که نباید از آن تخطی شود و افراط و تفریط، هم لازم نیست.» (22/8/1374)
برای ترویج این فرهنگ باید دست از سلیقه شست و افراط و تفریط را کشت آنگاه مستند به منابع معتبر دینی بیان کرد که حجاب از نظر اسلام کدام است. البته این مهم، ناگفته نمانده؛ بلکه نا خوانده ماند یا شنیده نشد.
امام خمینی و همسرشان، سال 58 قم
شهید بهشتی و همسرشان، سال 57 تهران
عکسی از ابوحنظله فرمانده ارشد داعشی در کنار همسرش که تابستان امسال (1394) در استانبول دستگیر شدند
افراط در حجاب
افراط در حجاب یعنی حجابی بیش از آن حد معین که در منابع دینی آمده است و مقام معظم رهبری در سخن یاد شده به آن اشاره کردند.
در منابع دینی پوشاندن بدن از نامحرم به گونه ای که بدن و برجستگی های آن نمایان نباشد و نوع آن جلب توجه نامحرم نکند سفارش شده است؛ البته گردی صورت و دستها (و پاها) تا مچ از این حکم استثناء شده اند. این چهار چوب حجاب از نظر اسلام است و در آن صحبتی از پوشش خاصی نیست.
مقام معظم رهبری فرمودند:
«چادر، حجاب برتر محسوب میشود؛ اما در عین حال، متعین هم نیست.» (22/8/1374)
به عبارت دیگر دستور اسلام به زن مسلمان (فی نفسه و نه در شرایط خاص) پوشاندن کل بدن است؛ مگر وجه و کفین بی آنکه رنگ یا مدل خاصی را توصیه کرده باشد. این زن مسلمان ایرانی است که برای تحقیق این حکم با سلیقه ی خود چادر را برگزید و آن را به عنوان حجاب برتر به اثبات رساند.
ایشان فرمودند:
«مردم ما چادر را انتخاب کرده اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیرچادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجابهای دیگر است.» ... چادر، لباس ملی ماست. چادر، پیش از آن که یک حجاب اسلامی باشد، یک حجاب ایرانی است. مال مردم ما و لباس ملی ماست.» (20/7/1373)
بیش از این و اصرار بر آن می شود افراط.
برخی اصرار دارند که بستن روبند و پوشاندن تمام صورت بلکه تمام بدن، حجاب برتر بلکه واجب اسلامی است.
زنان داعشی، "دیر سمعان" واقع در 60 کیلومتری شهر حلب
این عده ضمن آنکه استثنای روشن در کتاب خدا (َ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها) و روایات مرتبط را نادیده می گیرند باید بدانند امروز هیچ فقیهی (تا حدی که نگارنده فحص کرده است) به وجوب فی نفسه آن فتوا نداده است و اگر در گذشته فتوایی وجود داشته با تحقیقات جدید از سوی مجتهدان امروز بطلان آن آشکار شده است برای همین هیچیک از مراجع امروز به وجوب فی نفسه آن فتوا نداده اند. البته این سخن غیر از نظرات احتیاطی است که وجود دارد.
نبود صراحت در آیات و روایات و نیز فتوا بر پوششی فراتر از آنچه بیان شد خود دلیلی است بر اینکه پوشاندن تمام بدن حکم صریح اسلامی نیست.
ضمن آنکه برخی از مراجع عظام تقلید و مجتهدین به صراحت مخالف چنین پوششی هستند.
مقام معظم رهبری:
«اگر در جایی پوشیدن چادر یا پوشیه برایش مفسده دارد و ممکن است مورد تعرض قرار گیرد یا اینکه انگشت نما شود یعنی لباس شهرت محسوب شود، در آنجا به خاطر وجود مفسده، استفاده از چادر یا پوشیه جایز نیست.» (منبع)
«به طور کلی اگر لباس به گونهای باشد که فرد را در نگاه دیگران انگشتنما نموده و یا جلب توجه نامحرم کند -حتی در کیفیت پوشیدن- پوشیدن آن جایز نیست.» (همان ش13)
آیت الله العظمی سیستانی:
«پوشیه زدن بر صورت توجّه بیشتری را جلب کند و یا مردم شهر آن را زشت و غیر عادی بشمارند و لباس شهرت به حساب آید که کنار گذاشتن آن واجب است. » (منبع)
آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
«در جاهایی که معمول نیست و باعث ایجاد مشکل یا انگشت نما شدن فرد می شود، احتیاط آن است که از نقاب استفاده نکنند ولی در مناطقی که معمول است اشکال ندارد.» (منبع) (بیشتر)
آیت الله العظمی مظاهری:
«پوشیه مصداق لباس شهرت نیست؛ اگر چه بهتر است نزنند.» (منبع)
آیت الله حائری شیرازی در این باره می فرماید:
«بیش از آنکه بیحجابی به جامعه لطمه وارد کند، پوشش، بیش از آن چیزی که شارع معین کرده، خطرآفرین است.» ایشان بیان داشت: بسیاری از بانوان به نام احکام دین پوششی بیش از حد معین دارند و حتی قرص صورت را نیز می پوشانند و از ضرر بزرگی که به دین وارد میکنند، غافلند.» (تابناک، کد خبر: 12632)
با این توضیح معنای افراط در حجاب که مقام معظم رهبری از آن سخن گفتند روشن می شود.
با این حال اگر کسی همچنان بر لزوم پوشاندن وجه و کفین اصرار دارد باید توضیح دهد که پس مراد از افراط در حجاب که مقام معظم رهبری بر عدم لزوم آن تاکید دارند چیست؟
به نظر می رسد اصرار بر پوششی خاص بجای اصرار بر حد معین حجاب، عاملی برای فاصله گرفتن زنان دختران مسلمان از حجاب اسلامی است؛ دقتی که مقام معظم رهبری با هوشمندی تمام در رهنمودهایشان به آن توجه دارند:
«من هیچ وقت نگفتم که چادر را در جایى اجبارى کنند؛ اما همیشه گفتهام که چادر یک حجاب ایرانى است و زن ایرانى این را انتخاب کرده و خوب حجابى هم هست و مىتواند کاملاً حفاظ و حجاب داشته باشد.» (4/12/1377)
در جایی دیگر توجه ایشان بر حد حجاب بجای پوشش خاص بیشتر نمایان است:
«همانطور که عرض کردم چادر بهترین نوع حجاب است. البته مىتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همینجا هم بایستى آن مرز را پیدا کرد.» (4/10/1370)
تفریط در حجاب
معنای تفریط در حجاب نیازمند به توضیح نیست. آنچه در این بخش لازم به تذکر است اصلاح برخورد با این قشر است. ابتدا باید بین معاند و لجباز با نا آگاه و سهل انگار فرق گذاشت. آنگاه هر کدام را با روش متناسب با خودش به حجاب دعوت کرد.
به نظر می رسد در این قشر، اکثریت با گروه دوم است و روش مناسب همان است که مقام معظم رهبری در دیدار با علما و روحانیون استان خراسان شمالى فرمودند:
«به این کانونهاى فرهنگى - هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید. با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا ... ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند ... خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها می گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه؛ دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.» (19/7/1391)
نتیجه اینکه بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری راه ترویج حجاب و علاقه مند کردن بانوان به حجاب اسلامی تبیین فلسفه حجاب در کنار ارائه بدون افراط و تفریط الگوی حجاب اسلامی است.
پی نوشتها: (در دست تکمیل)
1. اینکه چه پوششی متعارف است و چه پوششی نامتعارف (لباس شهرت) در حوزه تعریف موضوع است نه بیان حکم بنابراین تشخیص آن با عرف است.
2. کسی نمی تواند منکر این واقعیت باشد که پوشاندن وجه و کفین در جوامع غیر عربی نامتعارف است و همین غیر عادی بودن سبب جلب توجه دیگران به آن می شود.
3. این غیر عادی بودن امری نیست که با اصرار عده ای بر آن یا مدح بزرگواری عادی شود و تنها به شیوع قابل توجه آن بستگی دارد.
4. تا وقتی که پوشاندن وجه و کفین در جامعه ای غیر معمول باشد حکم همان است که مراجع فرموده اند.
5. در این موضوع سه بحث وجود دارد:
الف) کسی که می خواهد به نظر مرجع تقلیدش عمل کند باید ببیند مرجعش درباره ی پوشاندن وجه و کفین چه می فرماید و بر اساس آن عمل کند و ما در این بحث حرفی نداریم.
ب) اینکه آیا پوشاندن وجه و کفین فی نفسه حکم صریح اسلام است یا نه؟ که ما ثابت کردیم چنین نیست؛ زیرا نه آیات صراحت دارد و نه روایات و نه فتوایی وجود دارد.
ج) آیا این نوع پوشش در مناطقی که مردم آنجا آن را غیر معمول و نامتعارف می شمارند جایز است یا نه یا حداقل لازم است یا نه؟ از آنچه تا کنون از این بحثها و نقل قول ها که با مشارکت عزیزان به دست آمد روشن شد که حکمش ممنوعیت و یا حداقل عدم لزوم است.
6. مقالات مرتبط: پوشش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و پاسخ به پرسشها و نقدها
7. در گفتگوی حضوری که با دو نفر از کارشناسان فقه اسلامی و از مدرسان حوزه علمیه قم در تابستان 94 داشتم پرسیدم: با توجه به منابع فقهی اگر کسی امروز چه مرد و چه زن با ظاهری در جامعه حاضر شود که دیدن او بی درنگ انسان را یاد مردان و زنان داعشی بیندازد حکمش چیست؟ یکی از آن بزرگواران فرمود: بعید نیست روایات تشبه ممنوعیت آن را ثابت کند و بزرگوار دیگر فرمود: نوبت به آن روایات نمی رسد و ادله ی لباس شهرت برای ممنوعیت آن کافی است. این را برای آن گفتم تا اشارتی باشد به تحقیق در این موضوع برای اهلش.
8. شنبه دهم مرداد 1394 در مرکز تخصصی تبلیغ در قم از حجة الاسلام و المسلمین فلاح زاده توضیح سخن مقام معظم رهبری درباره ی افراط در حجاب را پرسیدم. گفتم آیا به نظر مقام معظم رهبری، پوشیدن دستکش و پوشیه که فراتر از حد شرعی حجاب است مصداق افراط هستند؟ فرمودند: «بله در مواردی افراط است و لازم نیست [یعنی در مواردی که دست و صورت آرایش ندارد] و یا حجاب در مقابل محارم که برخی حجاب می گیرند که آن هم افراط است و افراط در حجاب لازم نیست.»
9. استاد حجت الاسلام و المسلمین جعفریان در رسائل الحجابیه دفتر1 ص675:
زیان افراط و تفریط و طرز اجرا کردن آن در اثر افراط مسلمانان در امر حجاب و محصور کردن زنان در خانه ، قرن ها زن از تعلیم و تربیت کامل و آشنایی یافتن به وظایف ضروری خویش بی بهره مانده ، عمری را با غفت و بی خبری می گذرانید و اینک در اثر تفریط در رعایت آن بسیاری از زنان مسلمان به پیروی از هوا و هوس و تقلید کروکورانه از روش لباس پوشیدن زنان فرنگستان از مرحله عفاف و تقوا که بزرگترین زینت زن است دور افتاده در نتیجه با حرص و ولع وصف نشدنی از انجام وظایف خود سرباز می زنند . باید حقاً اعتراف کرد که اگر زنان مسلمان ، مفاد حکم اسلام را درباره حجاب به کار ببندند و به استثنای صورت و دو کف دست ، باقی بدن خود را پوشیده دارند از طرفی خواهند توانست هر گونه وظایف خود را در بیرون خانه بدون مزاحمتی انجام دهند و از طرف دیگر به هیچ وجه در معرض فساد و اخلاق پیروی از هوس رانی و هوا پرستی واقع نگردند.
10. حجاب در فرهنگ اسلامی، میر خندان، ص152:
در سطح سیاست گذاری و اجرایی کردن و در سطح برخورد با افراد علاوه بر علم و آگاهی باید از حلم و بردباری هم برخوردار بود. با جهل به حکم است که بی دلیل بر رنگ یا نوع خاصی از لباس سخت می گیریم و سلیقه ای عمل می کنیم و با جهل به روش است که فکر می کنیم دیگر در جمهوری اسلامی کسی نیست که نداند حکم حجاب واجب خداست؛ بنابراین حجت بر همه تمام است و فقط باید نهی از منکر کرد در حالی که بیش از امر به معروف و نهی از منکر ؛ تببین و ارشاد مطرح است.
11. امروز (20 شهریور 94) در یکی از شبکه های اجتماعی در صفحه مربوط به دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری خبری دیدم که مرا بسیار خوشحال کرد. دفتر معظم له در تدارک جمع آوری و پاسخ به سوالات مربوط به پوشش و حجاب است. بی معطلی سوالی مطرح کردم و خواستم ایشان مصادیق افراط در حجاب را بیان کرده و بفرمایند تشخیص مصداق به عده مکلف است یا خود ایشان نظر خاصی دارند. لحظه شماری می کنم تا این مجموعه وعده داده شده هر چه زودتر با انعکاس نظر مستقیم معظم له انتشار یابد. امروز (21 تیر 95) ویژه نامه مربوطه با نام «پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان درباره احکام پوشش و آرایش» منتشر شد. (لینک)
12. سید هادی خسروشاهی (انتشار یک استفتاء از حضرت امام ره):
پاسخ ها: متن پاسخ امام اکبر، مرجع دینى شیعه امامیه در ایران، حضرت آیت الله حاج آقا روح الله خمینى موسوى بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. با درود پاک اسلامى. بعد: پرسش هاى شما درباره مشکلاتى که نسل جدید و فرزندان دانشجوى غرب نشین ما به آن ها مبتلا هستند، واصل گردید اینک پاسخ آنها: مسأله نخست: خلوت ـ با اجنبیه ـ به خودى خود در نزد ما حرام نیست. همانطور که از نصوص استفاده مى شود، بلکه یک امر «مکروه» است، البته اگر منجر به هیچ نوع عمل حرامى نشود. پس مانعى نیست از حضور در جلسات خصوصى که زن اجنبى در آن حضور دارد. اعم از اهل کتاب یا غیرآنان در بلاد کفر یا در بلاد اسلام. در منزل یا کارگاه یا اتاق و البته در این امر، فرقى میان دانشجویان و کارمندان و نمایندگان اعزامى نیست.
اما حکم شرعى درباره نگاه به افراد بى حجاب غربى، «جواز» است. یعنى: نگاه کردن به: سر و گردن و صورت آنان و آنچه که پوشاندن آن در نزد آنان متعارف نیست، بدون هیچگونه لذت جویى و ریبه، جائز است. اما نگاه کردن به غیر آنچه که ذکر شد، جایز نیست. مسئله دوم: جاى شک نیست که حجاب یک امر ضرورى از دیدگاه اسلام است و پوشش یک حکم اسلامى واجب براى زنان مسلمان است ـ بجز صورت و دست ها ـ ولى اگر ملزم کردن زنان غربى نوآشنا با اسلام، براى استفاده از حجاب، موجب عدم رغبت آنان به اسلام گردد، پس مانعى نیست که آنها به این امر ملزم نشوند البته با توجه به این نکته که حکم ـ «وجوب» بر قوت خود باقیست.
و سزاوار است به آنها اعلام شود که حجاب اسلامى در واقع براى عفاف است و معنى آن، این نیست که حتماً از لباس هاى متعارف در نزد شرقى ها استفاه شود، بلکه پوشیدن مو و جسم ولو با لباس هاى محلى، کافیست. البته پوشیدن صورت و دست ها واجب نیست بنابر حکم مشهور میان همه فقها شیعه امامیه، رضوان الله علیهم. در پایان از خداوند، دوام توفیق دانشجویان عزیزمان را در دیار غرب، خواستارم. والسلام علیکم اولا و آخرا
روح الله الموسوى الخمینى (محل مهر) 15 جمادى الاول 1384 هـ
توضیح: مرحوم امام قدس سره، در پاسخ به سؤال شفاهى من در رابطه با جواز «عدم الزام به امرى واجب» فرمودند: «قبول «اصل توحید» و «نبوت رسول اکرم (ص)» در مرحله نخست قرار دارد و مهم تر از اجراى احکام است و این امور، پس از پذیرش اسلام، به طور طبیعى و به تدریج حاصل مى شود... درصدر اسلام هم همه احکام که مرة واحده بر مسلمین واجب یا حرام اعلام نشد، بلکه به تدریج و با مرور زمان لازم الاجرا گردید.»
مهم ترین رسالت مبلّغ، این است که هدف نهایى وى ، عاشق سازى باشد و نه مقدّس سازى، و براى رسیدن به این هدف، همه برنامه هاى تبلیغى او باید چاشنى محبّت داشته باشند.
براى دستیابى مخاطب به کیمیاى محبّت ، مبلّغ باید همه ابزارهاى تبلیغاتى را به سوى این هدف نشانه گیرى کند . گفتارهاى و نوشتارهاى تبلیغى او ، مواعظ ، تذکّرات و خطابه هاى او ، تعلیم و تربیت او ، امر به معروف و نهى از منکر او ، پیکارهاى او با بدعت ها و سرانجام، بشارت ها و بیم هاى او ، همه و همه باید سمت و سوى محبّت داشته باشد ، بوى محبّت بدهد و از عطر دل انگیز محبّت ، برخودار باشد.
ر.ک به حکمت نامه پیامبر اعظم(ص) جلد 7 صفحه 65 تا صفحه 69
آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر (94/10/14) فرمودند: حب، ذاتاً اثر ندارد؛ آثار محبوب است که در محب ظهور می کند. حال اگر محبوب دنیا شد که می شود رأس کل خطیئة و اگر محبوب حق تعالی باشد می شود رأس کل صواب.
درس تفسیر (94/10/14)
و اکنون باید در رفتار تبلیغی موجود با دیدۀ دقت نگریست که آیا هدف نهایی مقدس سازی است یا محب پروری؟
در پس پردۀ مقدس سازی، خطر داعش پروری و خوارج سازی در کمین است. تقدس صرف، اندیشه را کانالیزه کرده، چشم را بر واقعیات می بندد و عقل را به تعطیلی می کشاند. «جَاهِلٌ مُتَنَسِّک» ی را می سازد و تحویل می دهد که پشت علی علیه السلام را شکست و نالۀ او را بلند کرد.
اما محب پروری؛ یعنی پرورش عمارها و حبیب ها که دل در محبت معبود دارند و عقل و نقل را میدانی وسیع به کار می گیرند. دستشان گیر تسبیح و پایشان در حصار سجاده نیست. آغوشی دارند به وسعت عالم اما در قلبشان فقط محبت حق است.
محب، با رویی گشاده و لبی خندان،سلوکش جذب است و گسترش اسلام و مسلمانی و مقدس با رویی ترش و خلقی تنگ، پشتش به مردمی است که همه را یکسره کافر و در قعر جهنم و مستحق اعدام می داند حتی اگر علی علیه السلام باشد.
محب، گوش به فرمان محبوب است و مقدس در بند توهمات خویش.
حضرت حجت الاسلام دکتر احمدی از شاگردان نزدیک علامه طباطبایی در گفتگوی با خبرگزاری حوزه از استاد خود گفت. برخی از سخنان ایشان برای بنده برجستگی بیشتری داشت که جدا کرده در اینجا بازنشر می دهم:
ایشان در این گفتگو فرمودند:
ایشان (مرحوم علامه) فرموده بود مرجعیت به حدّ کفایت هست، اما تفسیر قرآن زمین مانده؛ حالا هرچه می خواهند بگویند! اصلا آن وقت ها پرداختن به تفسیر قرآن خیلی مرسوم نبود؛ مرحوم آیت الله خوئی هنگامی که «البیان» را نوشت برخی آقایان گفتند آقا این دون شأن شما است. مرحوم طباطبایی بی اعتنا به این حرف ها، عمده زندگی خود را برای تفسیر المیزان گذاشت.
آن خاطره که برای بنده خیلی جالب و آموزنده بود و درصدر خاطراتم از استادم علامه طباطبایی است مربوط به شکرآب بودن میانه طلبه ای از دیار آذربایجان با مرحوم علامه بود؛ وی اگرچه از نظر سنی و علمی در حد علامه نبود اما رساله مختصری با عنوان «حول المیزان» نوشت و به ایشان توهین کرد و تعابیری به کاربرد که فراخور شان و جایگاه علامه نبود. خدا ان شاءالله آن طلبه را بیامرزد، شاید عصبانیت سبب آن مسئله شد؛ وی در دانشکده نیز هم دوره ما بود و بعد از دوره لیسانس جوانمرگ شد از دنیا رفت.
توهین کردن به علامه طباطبایی(ره) در آن زمان که در اوج شهرت و عظمت بود، خیلی کار ناپسندی بود؛ «المیزان» تازه نشر یافته بود و دست به دست می شد و به همین دلیل اگر کسی چنین مطلبی می نوشت، قاعدتا باید با وی برخورد می شد.
البته با وجود این علامه در واکنش به این کتاب فرمود «دنیای علم است و هر کس هرچه میخواهد بنویسد».
بنده در سال 1356 به مدت پانزده روز برای معالجه به همراه علامه طباطبایی(ره) به لندن رفتیم؛ یک روز در اتاق هتل نشسته بودیم، گفتم «حاج آقا، فلانی چیزی نوشت و توهین کرد و اکنون هم از دنیا رفته، آیا می شود حضرتعالی گذشت کنید؟»
علامه دست های خود را بر روی یکدیگر حرکت داد و فرمود «من همان وقت از او گذشتم و برایش طلب مغفرت کردم». این اوج عظمت روح را نشان می دهد که اصلا گویا این مسائل برایش اهمیتی ندارد.
ظاهرا مرحوم آیت الله قاضی در آغاز سلوک به شاگردان خود از جمله علامه طباطبایی(ره) یاد داده بود روزی چهارصد بار ذکر یونسیه: « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را بگویند.
مرحوم علامه هیچ گاه ادعای مرادی و مرشدی نداشت، اما اگر کسی خیلی تقاضا داشت؛ به وی می فرمود ذکر «یونسیه» را بگویید.
در اواخر عمر شریفشان می دیدم در پاسخ پرسش افرادی، می گفتند خداوند فرموده «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ».
[یعنی:] خدا همواره باید تکیه گاه تفکر آدم باشد و به تعبیر «علامه طباطبایی» به طور دائم به «یاد خدا» باشیم.
[به تعبیر دیگر:] انسان باید همیشه احساس اعتقادی به خدا داشته و خدا را گم نکند.
علامه طباطبایی(ره) نوآوری های بسیاری دارد که در میان نوشته های ایشان وجود دارد؛ گاهی یک مطلبی به ذهن ایشان رسیده که آن را بدون توضیح نوشته و رد شده است.
بنده هنگامی که در بخشی از کتاب «بن لایه های شناخت» نوشتم «عقل به معنای فهم است و از خودش چیزی ندارد و منتظر داده ها است تا فعالیت کند»، یک مرتبه بعد از اینکه کتاب چاپ شده بود، در یکی از آثار مرحوم علامه طباطبایی(ره) مشاهده کردم که به طور گذرا فرموده است «عقل از خودش هیچ ندارد». وقتی افراد می گویند این مسئله خلاف عقل است، ایشان می فرماید «عقل از خودش هیچ ندارد»!
همچنین علامه در بخشی از جلد دوم «تعلیقه علی الاسفار الاربعه» در بحث ماهیت و عدم که مطرح می شود، به طور گذرا فرموده «عدم نیافتن است نه نبودن».
هنگامی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحلت کردند، مردم و طلبه ها خیلی ناراحت و متحیّر بودند که مرحوم امام خمینی(ره) به یک باره فرمود «اسلام، آیت الله بروجردی را تربیت کرده و هنوز هم تربیت می کند».
شناخت علامه تقریبا حالا یا از کار افتاده بود یا نه اصلا توجه به عالم دیگری داشت؛ بنده در آن ایام که در بیمارستان کامکار بستری بودند، خدمت ایشان رسیدم اما التفاتی به هیچ کس و هیچ چیز نداشتند.
(منبع)
یکی از مصائبی که امت اسلامی به آن گرفتار شده بود تعطیلی عقل بود. یعنی مردم نماز می خواندند روزه می گرفتند حفظ و تلاوت قرآن و حج و جهاد بینشان رواج داشت؛ اما عقل به تعطیلی گراییده بود. نه آنکه علم و دانش رخت بربسته بود؛ هرگز. زیرا سخن از جهالت است نه جهل؛ سخن از تعطیلی عقل است؛ نه کساد علم.
و حسین علیه السلام حرکت کرد تا این تعطیلی را به رونق تبدیل کند برای همین کربلا صحنه مصاف عقل و جهل بود نه اسلام و کفر و اربعین یادآور آن صحنه و مرور آن است برای همیشه تاریخ و عبرتی ماندگار برای دینداری.
منتشر شده در تبیان
آنچه در این حدیث شریف از شعائر مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام شمرده شده است؛ «زیارت کردن» است؛ نه «خواندن زیارت»؛ پس برای عمل به این روایت لازم است مؤمن به زیارت آن حضرت نایل شود هر چند نتواند این زیارت را آنجا بخواند و اشتباه است اگر کسی گمان کند خواندن زیارت اربعین از ایران یا راههای دور عمل به این روایت است.
منتشر شده در تبیان
1. « پایاننامهی دکتری یک ذخیره است، یک گنج است؛ پایاننامههای دانشجویان واقعاً یک گنجینه و یک ذخیره است برای کشور. »
2. « توجّه داشته باشید برادران و خواهران عزیز من، دانشگاهیهای عزیز! بنده به دانشگاه علاقهمندم؛ من از دیرباز هم به دانشگاه معتقدم، هم بسیار علاقهمندم. »
سخنان معظم له در جمع رؤسای دانشگاه 20 آبان 1394
عبارتی که در زیر می آید بخشی از سخن مقام معظم رهبری در جمع رؤسای دانشگاها در 20 آبان 94 است. جمله ای که قابل تأمل و دقت است:
«این هم که من عرض می کنم، از روی اطّلاع و محاسبه عرض می کنم؛ این حرف منبری و سخنرانی نیست؛ نه، این تحقیقشده است»
---------------------------------------
حضرت آیت الله العظمی سبحانی در درس خارج اصول فقه خود به تاریخ 4 آذر 94 در آستانه ایام تبلیغی پایان صفر:
در این ایام تبلیغی باید ببینید که جامعه به چه مسائلی نیازمند است و چه اشکالات و شبهاتی وجود دارد.
شما عزیزان باید به جای پردازش به مسائل سیاسی کم فائده، به مباحث علمی بپردازید تا بتوانید برای شبهات و سوالات پاسخ داشته باشید.
عالمی می تواند در مقابل شبهات روز، پاسخگو باشد و عاجز نماند که از اخبار، فرهنگ و مباحثی که به سود یا ضرر شیعه بیان می شود، اطلاع داشته باشد.
باید در مقابل شبهات، آگاه بوده و پاسخ آن را در آستین داشته باشیم.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی با اشاره به مذاکرات هسته ای و آغاز اجرای برجام در کشورمان گفتند:
به عقیده من اینکه برخی می گویند ما در این مذاکرات امتیازاتی را از دست داده ایم و در عوض امتیازاتی گرفته ایم در واقع درست نیست! بلکه من معتقدم ما در این مذاکرات هیچ چیز از دست ندادیم. طرف مقابل می خواست قدرت ساخت سلاح هسته ای را از ما بگیرد اما ما با آنکه قدرت ساخت سلاح هسته ای را داشتیم، هرگز به دنبال ساخت اینگونه سلاح ها نبودیم.
ایشان افزودند: ما هرگز امکانات نظامی قدرت هسته ای را طبق دین و عقل و فتوای مراجع نمی خواستیم، ما به دنبال فناوری های صلح آمیز هسته ای در زمینه های کشاورزی و پزشکی و امثال آن بودیم که امروز همه آنها برای کشور محفوظ مانده است لذا ما تمام نیازمندی های خود را حفظ کردیم و در عمل چیزی از دست ندادیم.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود فرمودند:
باید همواره با رعایت و حفظ ادب مسائل کشور را حل و فصل کنیم و در برخورد با دیگر کشورها هم همین گونه رفتار کنیم؛ دست دادن نشانه ادب است؛ اما پس از دست دادن انگشتان خود را می شماریم، این نیز نشانه هوشیاری ماست. (منبع)
نماینده ای استفتایی کرد و مرجع بزرگواری پاسخ دادند با موضوع برجام که این روزها بحث داغ سیاسی در مجالس تخصصی و عوام است. آن نماینده، اعتراض خود به برجام را زیر مشکلات اجرایی آن نهان کرد و خواست نظر انقلابی این مرجع تقلید را در مقابل اجرای برجام دریافت کند. آیت الله العظمی مکارم در پاسخی متین نوشتند:
سخن گفتن از اسلام و بیان احکام آن پیشنیازهای مهمی دارد که یکی از آنها آگاهی از روح و ساختار اسلام است و آن بستری که انسانها را در آن قرار داده به کمال می رساند.
بی خبری از این مهم نتایج مخربی در پی دارد که اولین و روشن ترین آنها ناکارآمدی دین در عرصه های مختلف است.
آنچه در ادامه می آید گره ای است که با سرانگشتان اسلام شناسی ژرف و سترگ یعنی حضرت امام ره باز می شود. نگاه و شناختی که امروز، دنیا و حتی جهان اسلام در عطش آن می سوزد.
روای این خاطره، حضرت استاد سید هادی خسروشاهی می باشد:
... قبل از نقل ترجمه کامل متن پاسخ هاى امام (ره) خلاصه دو سؤال وارده را مى آورم: سؤال ها: نسل جوان و دانشجویان مسلمانان، در غرب دچار مشکلاتى هستند که از لحاظ تکلیف شرعى درخواست داریم فتواى خود را در این دو مورد مرقوم دارید: ۱ـ خلوت با اجنبیه در اداره و دانشگاه و محل کار و غیره، چه حکمى دارد؟ و از طرف دیگر نگاه کردن به زنان بى حجاب خارجى، چه صورتى دارد؟ چون امکان این که آدم همه جا بتواند چشم خود را ببندد، وجود ندارد. ۲ـ هنگامى که دختر یا زن غربى مى خواهد مسلمان شود، با مشکل «حجاب» روبه رو هستیم و گاهى دیده شده که آنها به خاطر الزامى بودن حجاب، از پذیرفتن اصل اسلام خوددارى کرده و دور شده اند. تکلیف در قبال الزامى کردن حجاب بر زنان غیرمسلمان چیست؟... قبلاً از پاسخ هاى شما سپاسگزارم.
پاسخ ها: متن پاسخ امام اکبر، مرجع دینى شیعه امامیه در ایران، حضرت آیت الله حاج آقا روح الله خمینى موسوى بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. با درود پاک اسلامى. بعد: پرسش هاى شما درباره مشکلاتى که نسل جدید و فرزندان دانشجوى غرب نشین ما به آن ها مبتلا هستند، واصل گردید اینک پاسخ آنها: مسأله نخست: خلوت ـ با اجنبیه ـ به خودى خود در نزد ما حرام نیست. همانطور که از نصوص استفاده مى شود، بلکه یک امر «مکروه» است، البته اگر منجر به هیچ نوع عمل حرامى نشود. پس مانعى نیست از حضور در جلسات خصوصى که زن اجنبى در آن حضور دارد. اعم از اهل کتاب یا غیرآنان در بلاد کفر یا در بلاد اسلام. در منزل یا کارگاه یا اتاق و البته در این امر، فرقى میان دانشجویان و کارمندان و نمایندگان اعزامى نیست.
اما حکم شرعى درباره نگاه به افراد بى حجاب غربى، «جواز» است. یعنى: نگاه کردن به: سر و گردن و صورت آنان و آنچه که پوشاندن آن در نزد آنان متعارف نیست، بدون هیچگونه لذت جویى و ریبه، جائز است. اما نگاه کردن به غیر آنچه که ذکر شد، جایز نیست. مسئله دوم: جاى شک نیست که حجاب یک امر ضرورى از دیدگاه اسلام است و پوشش یک حکم اسلامى واجب براى زنان مسلمان است ـ بجز صورت و دست ها ـ ولى اگر ملزم کردن زنان غربى نوآشنا با اسلام، براى استفاده از حجاب، موجب عدم رغبت آنان به اسلام گردد، پس مانعى نیست که آنها به این امر ملزم نشوند البته با توجه به این نکته که حکم ـ «وجوب» بر قوت خود باقیست.
و سزاوار است به آنها اعلام شود که حجاب اسلامى در واقع براى عفاف است و معنى آن، این نیست که حتماً از لباس هاى متعارف در نزد شرقى ها استفاه شود، بلکه پوشیدن مو و جسم ولو با لباس هاى محلى، کافیست. البته پوشیدن صورت و دست ها واجب نیست. بنابر حکم مشهور میان همه فقها شیعه امامیه، رضوان الله علیهم. در پایان از خداوند، دوام توفیق دانشجویان عزیزمان را در دیار غرب، خواستارم. والسلام علیکم اولا و آخرا
روح الله الموسوى الخمینى (محل مهر) ۱۵ جمادى الاول ۱۳۸۴ هـ
توضیح: مرحوم امام قدس سره، در پاسخ به سؤال شفاهى من در رابطه با جواز «عدم الزام به امرى واجب» فرمودند: «قبول «اصل توحید» و «نبوت رسول اکرم (ص)» در مرحله نخست قرار دارد و مهم تر از اجراى احکام است و این امور، پس از پذیرش اسلام، به طور طبیعى و به تدریج حاصل مى شود... درصدر اسلام هم همه احکام که مرة واحده بر مسلمین واجب یا حرام اعلام نشد، بلکه به تدریج و با مرور زمان لازم الاجرا گردید.»
... چنین بود خلاصه اى از یک خاطره و متن یک سند تاریخى و فتواى منتشر نشده از امام خمینى قدس سره که براى نخستین بار به مناسبت سالگرد رحلت در اختیار علاقه مندان قرار مى گیرد. تهران ۸۶/۳/۱۰ سیدهادى خسروشاهى (منبع)
خانم برونی ویر، پرستار استرالیایی، کتابی دارد به نام پنج حسرتِ نخستِ میرندگان.
این کتاب حاصل تجربیات او از دیدن و سرکردن با بیماران متعدد است. وی با مشاهده بیماران بسیاری که مشرف به مرگ بودند، حسرتهای اصلی آنها را برمیشمرد.
یکی از این حسرتها، بیصداقتی با خود و تندادن به ملاحظات فراوانِ گذرای بیرونی است.
از دید وی، بسیاری از این بیماران، عمدۀ زندگی خود را با نقابی دروغین بر صورت سر میکردند و میکوشیدند به جای کسب رضایت باطنی و حقیقی، رضایت دیگران را جلب کنند. اما در پایان کار، ناگاه متوجه میشدند که به قیمت کسب رضایت دیگران، از بسیاری خواستههای درست خود دست کشیدهاند و اینک باید با دنیایی حسرت، دنیا را ترک کنند. (به نقل از یادداشت سردبیر فصلنامه نقد کتاب ش2)
----------
امام حسین علیه السلام فرمود:
لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق : مردمی که رضایت خالق را به رضایت مردم فروختند رستگار نشدند. (بحار 44/383)
بر این اساس، دقیق تر آن است که گفته شود:
هر کس در تضاد رضایت خدا و مردم، جانب رضایت مردم را بگیرد روی رستگاری را ندیده و با دنیایی از حسرت بار سفر از این جهان به جهان دیگر می بندد.
در ایام محرم و صفر که بحمدالله مجالس عزای اباعبدالله الحسین علیه السلام در هر کوی و برزنی برپا است مردم دلباختۀ آل الله زمینه ایی را فراهم می کنند تا سخنران ها در مسجد و حسینیه، تکیه و خانه های مسکونی برای مردم از معارف دین بگویند و به مناسبت این ایام سیره و سنت آن حضرت را بازخوانی کنند تا چراغ راهی باشد برای زندگی آنها.
که شکر خدا کم نیستند سخنران های دانشمند و دین شناسی که رسالت خود را به شایستگی انجام داده و مردم را به خواستۀ حقشان می رسانند.
اما در آن سو باز کم نیستند سخنران هایی که اندیشه، باورها و گرایشهای شخصی خود را سوار بر سیرۀ حسینی علیه السلام کرده به خورد این مردم بینوا می دهند.
و چون اندیشه ها و گرایشها نه تنها یکی نیستند و در مواردی با هم سرشاخند در نهایت، این مردم فلک زده می مانند و تعارض های جدی که در ذهن آنها متوجه سیره و سنت حسینی علیه السلام است.
یکی می گوید حسین علیه السلام با عمر سعد دست داد و دیگری در ضجۀ روضۀ خود عباس علیه السلام را برای دست ندادن با شمر می ستاید.
یکی می گوید حسین علیه السلام رفت تا شهید شود چون شهادت خویش را برای نجات جامعۀ اسلامی لازم می دانست و دیگری می گوید حسین علیه السلام هر راهی که ممکن بود پیش گرفت که کار به قتل و شهادت نرسد اما آنها قبول نکردند و کار به اینجا کشید.
و این غیر از منبرهای بی محتوای دلی و یا منبرهایی است که هیچ ارتباطی به معارف دین نداشته و بازخوانی پروندۀ هسته ای یا نقد اقدامات دولت و مجلس و برجام است.
آیا زمان آن نرسیده است کسی، مرجعی، سازمانی، ارگانی، نهادی ... مسئولیت این وضعیت بی سروسامان را برعهده گرفته کاری برای این مردم بینوا کند؟
چرا که ادامۀ این روند پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری خواهد داشت که برخی از آن اکنون نیز قابل مشاهده است:
1. بی اعتمادی به نقل منبرها و اظهار نظرهای اهل منبر
2. فاصله گرفتن از تمامی این مجالس به بهانۀ فقدان نقل مفید و ذکر مصیبتهای معتبر در آنها
3. هجمه در حد تکفیر به یک سخنران و پامنبری های او از سوی سخنرانی دیگر و پامنبری های او و بلعکس
4. باز شدن فضا برای کسانی که دانش لازم از دین را نداشته و به مدد صدای خوش پشت میکروفن قرار گرفته اند تا از دین بگویند و مثل آب خوردن مردم را به اسم جهت دهی دینی به ناکجا آباد برند.
و مصائبی جانسوز تر دیگری که گریبان این مجالس سخت گرفته و می فشارد.
سخنرانی به روز یعنی سخن گفتن از قواعد و دستورات دین که اگر سالها بعد هم شنیده یا خوانده شود مفید است با زدن مثالها و نمونه هایی برای آن که به روز است. جای این مثالها در پاورقی است که اگر حذف هم شوند آسیبی به اصل پیام آن سخن نمی زنند.
اما سخنرانی روز نامه ای یعنی سخن گفتن از یک موضوع خاص با تاریخ مصرفی چند روزه که پس از سپری شدن آن ایام، دیگر هیچ میل و رغبتی به شنیدن یا خواندن آن نیست دقیقا مثل روزنامه؛ هر چند مملو از آیات و روایات باشد؛ اما چون همگی در خدمت بیان یک موضوع روزنامه ای اند نمی توانند کمکی به ماندگاری اصل سخن کنند.
شب تاسوعای حسینی در حسینیه امام خمینی ره در محضر مقام معظم رهبری یکی از سخنرانان بسیار محترم سخنی راندند که به نظرم از جنس دوم بود چون وزنه صحبت نقد حسن روحانی و تیم مذاکره کننده هسته ای بود و در نهایت روضه با اعتراض به وزیر امورخارجه به دلیل دست دادن با اوباما پایان یافت.
راه حسین علیه السلام همان است که فرمود: من حرکت کردم برای اصلاح امت جدم و اینکه امر به معروف کنم و نهی از منکر و در روش زندگی همان راهی را روم که جدم رسول خدا(ص) و پدرم امیرالمؤمنین(ع) پیمودند (الفتوح: ج 5 ص 21)
نام حسین علیه السلام هم بردن نام او، فریاد کردن آن در کوی و برزن است. این یادکرد وقتی مقدس است و محترم که توجه دادن اذهان به راه حسین علیه السلام باشد و الا نام تنهایی که هیچ اثر عملی بر آن مترتب نباشد بعید به نظر می رسد ارزشی داشته باشد.
یکی از تحریفات بزرگ عاشورا، تکیه بر نام حسین علیه السلام و فراموشی راه اوست. آنان که برای فریاد کردن نام حسین علیه السلام هر شرعی را زیر پا می گذارند و حقوق ابتدایی مردم را نادیده می گیرنند از تحریف گران بزرگ عاشورا و راه حسین علیه السلام اند.
اینان کسانی اند که تا پاسی از شب بر طبلهای غول آسا می کوبند و در بلندگوهای گوش خراش با تمام توان فریاد می کنند، راه را بر مردم می بندند و اجازه تردد به آمبولانس را هم نمی دهند. بیشتر شدن مصرف لوازم آرایش در این دهه برای حضور در مراسم نام حسین علیه السلام هم درد دیگری بر این دردهاست.
حسین بن شهاب الدین کرکى عاملی (م 1076ق) در کتاب الاجتهاد و التقلید (هدایة الأبرار إلى طریق الأئمة الأطهار علیهم السلام) ص 197-199 برای رفع اختلاف بین جوامع گوناگون اسلامی که نوعاً ریشه در مذهب و گرایش های فقهی دارد نسخه ای ارائه می دهد که هم حق است و هم راهگشا.
او معتقد است بر مسلمانان به ویژه علمای آنها لازم است بر محکمات و مسلمات آیات و روایات پافشارند و در متشابهات و امور محتمل و احکام اختلافی برداشت و فهم مخالفان را محترم شمارند و حکم به کفر و ضلالت آنها نکنند گرچه معتقد باشند آنها راه خطا را پیموده اند.
او می نویسد اگر به این نسخه عمل نشود ما شاهد بروز فتنه ها و دشمنی هایی خواهیم بود که الآن (زمان حیات ایشان در عهد صفوی) شاهد آن هستیم و چه بسا طرفدارن هر رأی و عقیده ای پا را از حد فراتر نهاده و دیگران محکوم به الحاد و بی دینی کنند:
کما تراه فی زمننا هذا من الفتن و العداوات بین أهله ممن ینسب الى العلم، و تخطئة کل واحد لصاحبه. و ربما تجاوز الحد فنسبه الى الالحاد و الزندقة.
به حق اگر امروز هم به این نسخه عمل شود نه سنی شیعه را تکفیر می کند و نه شیعه سنی را و نه شعبه ای از این دو حکم به تکفیر شعب دیگر می کند یعنی دقیقاً همان چیزی که امروز شاهد آنیم.
هر کس خود را عازم بهشت دانسته و دیگران را اهل جهنم و مستحق مرگ خونین.
طبق آنچه مشهور است امام حسین علیه السلام در لحظات آخر ایستادند و خطاب به لشگر دشمن فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست مرا یاری کند؟
یک وقت دعوت به حضور در جبهۀ حق بر علیه باطل است مانند دعوت امام علیه السلام از عبید اللّه بن حُر[1] این هم قابل فهم است و هم با سیرۀ هدایتگری امام حسین علیه السلام هماهنگ و این می تواند دلیل و مبنای بسیار خوبی باشد برای دعوتهای مکرری که حضرت از افراد به عمل می آورد تا به ایشان بپیوندند؛ مانند دعوت امام علیه السلام از سرشناسان بصره.
با این حال در متن دعوتنامۀ سران بصره نیز سخنی از درخواست کمک نیست و آنچه مشاهده می شود فقط هدایتگری است در بخش پایانی این نامه که غرض امام علیه السلام بیان شده آمده است:
اینک، فرستادهام را به همراه این نامه به سوى شما مىفرستم و شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله فرا مىخوانم. به راستى که سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروى کنید، شما را به راه درست، هدایت مىکنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد! [2]
در دعوت از افرادی مانند زهیر بن قین [3] هم که گزارشی از دلیل دعوت به چشم نمی خورد می توان این دعوتها را با همان مبنا توجیه کرد و پذیرفت.
گاهی هم دعوت ودرخواست از باب امر به معروف و نهی از منکری است که هدف امام علیه السلام از این حرکت عظیم بود؛ امر به معروف و نهی از منکر کسانی که نام مسلمان برخود نهاده بودند و مدعی پیروی از دین رسول خدا صلى الله علیه و آله که حضرت از آنها می خواهد به دفاع از حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله قیام کنند :
لَمّا رَأَى الحُسَینُ علیه السلام مَصارِعَ فِتیانِهِ وأحِبَّتِهِ، عَزَمَ لِقاءَ القَومِ بِمُهجَتِهِ و نادى: هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللّهَ بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّهِ فی إعانَتِنا؟ [4]
هنگامى که حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و جانفشانی کند قبلش ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حَرَم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا، به دادِ ما برسد؟ آیا یارىدهندهاى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟
این سخنان حضرت هم باز با همان دلیل هدایت گری و بیشتر با رویکرد امر به معروف و نهی از منکر مطابق است و قابل فهم. حتی در این سخنان پایانی هم درخواست کمک برای شخص خود ندارد و حرم و حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله رامتذکر می شود.
اما اینکه طبق آنچه بر سر زبانها افتاده و از مشهور هم مشهورتر گشته که امام علیه السلام در بهبوۀ پایانی جنگ وقتی که دیگر تنهای تنها می شود و کسی نیست که او را یاری کند بایستد و با این جمله «هل من ناصر ینصرنی» برای خودش درخواست کمک شخصی کند چندان با امام حسینی که از روایات و تاریخ، به ویژه در جریان این حرکت عظیم از ابتدا تا انتها نقل شده است و ما شناخته ایم هماهنگ به نظر نمی رسد.
این سوال انگیزه ای شد برای جستجو در منابع معتبر تا سند و اعتبار این نقل بررسی شود. پس از بررسی های لازم با کمال تعجب معلوم شد که این چنین نقل مشهوری در هیچ یک از منابع نقل نشده است.
بنابراین انتساب این سخن به امام حسین علیه السلام از اساس باطل است.
نتیجه اینکه
از سیرۀ نقل شدۀ امام حسین علیه السلام بر می آید که هدف حضرت از این حرکت عظیم، عمل به وظیفۀ امامتی بود که برعهده داشت بر اساس همین اصل از افراد و گروه ها دعوت می کرد که به ایشان بپیوندند و در مسیر هدایت با امام علیه السلام همراه شوند. باز بر اساس همین اصل، در موارد متعددی در دفاع از دین خدا و حرم و حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله امر به معروف و نهی از منکر می کردند؛ اما در مقام دفاع از شخص خود برای اینکه کسی شخص او را یاری کند آن هم در لحظات آخر دلیل معتبری در دست نیست و این جمله مشهور «هل من ناصر ینصرنی» در هیچیک از منابع روایی وجود ندارد.
بلکه دلیل مخالف وجود دارد که فرشتگانی آمدند برای یاری شخص حضرت ولی ایشان اجازه ندادند آن ملائکه به آسمان بازگشتند. امام صادق علیه السلام فرمود:
چهار هزار فرشته، فرود آمدند و قصد نبرد در کنار حسین علیه السلام را داشتند که به آنها، اجازه داده نشد. بالا رفتند تا [از خداوند] اجازه بگیرند؛ امّا هنگامى که پایین آمدند، حسین علیه السلام، کشته شده بود و آنان، پریشان و غبارآلوده، تا روز قیامتْ نزد قبر حسین علیه السلام، مىگِریند. [5]
-----------------------------------------------------------
1.تاریخ الطبری: ج 5 ص 407
2.همان، 5 ص 357
3.الأخبار الطوال: ص 246
4.الملهوف: ص 168
5.کمال الدین و تمام النعمة: ص 671 ح 22، الأمالی للصدوق: ص 737 ح 1005
از این موارد بخوانید در «نقلهای مجعول و مشهور»
باز به نام و یاد رهبری و دفاع از مقام معظم رهبری و رفع مظلومیت از ایشان، عده ای بر خود تکلیف دانسته مجردی یا با خانواده دست به اجتماع و تحصن زده و به این شکل خواستۀ خود را مطالبه کردند.
در این مورد هم به مانند موارد مشابه چند نکته وجود دارد:
1. مقدم به انجام وظیفه تحقق وظیفه است تا تکلیفی ثابت نشود انجام تکلیف معنایی ندارد. سوال اینجاست که اینگونه وظیفه و تکلیف ها کی، کجا و از سوی کدام مرجع معتبری تعیین می شود؟
آیا به راستی هر نمازخوانی، هر چه به ذهنش خطور کرد و او گمان کرد که تکلیف است می شود فرض واجب؟
2. چه فرقی بین اینگونه تجمعات و اقدامات با آن تجمعات و اقدامات سال 88 وجود دارد؟ هر دو خواسته ای دارند که گمان می کنند حق است و باید آن را با تجمعات غیر قانونی و فشار بر مسئولان نظام مطالبه کنند.
آیا چون اینها ریش دارند و عمامه و چادر بر سر و به اصطلاح حزب اللهی نامیده می شوند حق اند و نباید با آنها برخورد شود و چون آنها تی شرت دارند و مانتو بر تن، نا حق اند و باید سر و ته آنها یکی شود؟
3. این آقایان و خانمهایی که مدام دم از مظلومیت حضرت آقا زده و برای دفاع از ایشان ید طولایی در چنین اقداماتی دارند حداقل سخنان ایشان در دیدار مردم آذربایجان - ۱۳۹۱/۱۱/۲۸ را یکبار بشنوند و یا بخوانند که ایشان چگونه با صراحت و ناراحتی از این اقدامات نهی کرده و اعلام بیزاری می کنند:
«این حرفی که من امروز زدم و از بعضی از مسئولان و سران کشور گلهگزاری کردم، موجب نشود که حالا یک عدهای راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه، بنده با این کار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهای راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده با این کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهائی که در قم اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائی که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده با اینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانی که میتوانند جلوی این چیزها را بگیرند، تذکر دادهام. آن کسانی که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزباللّهی و مؤمنند، خب نکنند. میبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، این کارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند، علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادنها کاری از پیش نمیبرد. این خشمها را، این احساسات را برای جای لازم نگه دارید. در دوران دفاع مقدس اگر بسیجیها میخواستند همین طور بروند یک جائی، طبق میل خودشان حمله کنند، که خب پدر کشور در میآمد. نظمی لازم است، انضباطی لازم است، مراعاتی لازم است. اگر چنانچه به این حرفها اعتنائی ندارند، آنها که خب حسابشان جداست؛ اما آن کسانی که به این حرفها اعتناء دارند و مقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند، باید مراقبت کنند، از این کارها نکنند.»
4. در این ماجرا هم گرچه با آنچه بیان شد نظر حضرت آقا روشن بود و نیازی به کشف آن نبود اما این بار هم معلوم شد که ایشان مخالف این گونه اقدامات غیر قانونی هستند. (بخوانید)
5. من نمی دانم این جماعت به اصطلاح مدافع و گوش به فرمان کی قرار است گوش به حرف ایشان بدهند؟
-------------------------------------------------------
چهارشنبه 13 آبان 94 . روزها بعد از تصویب برجام
بیانات حضرت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله در درس خارج:
در این موضوع پنج مرحله مهم طی شد؛ مرحله نخست دو سال مذاکره با طرف های مقابل بود که رهبر بزرگوار انقلاب نیز از زحمات آنها تشکر کردند، در مرحله بعد در شورای عالی امنیت ملی بعد از برگزاری نشست هایی تصویب شد، مرحله بعد نیز تصویب در مجلس با اکثریت خوب بود، در مرحله چهارم در شورای نگهبان نیز تصویب شد و در مرحله پنجم که حرف آخر بود رهبر معظم انقلاب با صراحت و البته به نحو مشروط بیان کردند.
این مرجع تقلید افزودند: بعد از طی این مراحل این که در گوشه و کنار برخی عزیزان مخالفت می کنند، این صلاح نیست، ما یا تابع شرع هستیم یا تابع قانون؛ اگر تابع شرع هستیم مراحل شرعی آن گذشته است و شورای نگهبان و رهبری در این باره نظر داده اند؛ اگر هم تابع قانون هستیم، این کار در مجلس انجام شده است.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی یادآورشدند: بنابراین مخالفت با این موضوع نه با موازین شرع و نه با موازین قانونی می سازد، به همین جهت خوب است این مساله را پایان یافته تلقی کنیم، مشکلاتی اگر دارد که دارد باید به فکر آنها بود.
ایشان افزودند: بر فرض که با عقیده شخصی ما مخالف بود اما وظیفه ما مخالفت نیست، این که اهانت کنیم به تیم مذاکره کننده، این درست نیست، این که با اصل آن مخالفت کنیم هم خلاف شرع و هم خلاف دموکراسی است.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی تصریح کردند: باید کاری کنیم که موضوع برجام مایه اتحاد مردم باشد، این مساله بسیار روشن است و انتظار می رود همه در مقابل آن تسلیم بوده و واقعیات را بپذیریم.
معظم له بیان کردند: بنده وظیفه شرعی خود می دانم که نکاتی را متذکر شوم، امیدوارم خدای متعال به همه توفیق دهد به وظیفه خود عمل کنیم و در مقابل استکبار و استعمار بایستیم و مشکلات کشور و جهان اسلام را در پرتو وحدت و انسجام حل کنیم. (منبع)
---------------------------------------------------------------------------------------
در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری (بهمن 1394) باز هم تکرار مکررات در واکنش به تکرار مکررات:
حضرت آیت الله غروی عضو جامعه مدرسین با انتقاد شدید از غیبت، برچسب و پخش شب نامه در سطح قم، گفت:
این کارهایی که علیه افراد صورت می گیرد، قابل تحمل نیست و بعد هم خودمان را مدعی پیروی از خط امام بدانیم و سنگ رهبری را به سینه بزنیم!
دبیر دوم شورای عالی حوزه خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری از این اقدامات تند و بدون مهار ناراحت و دل ناخوش هستند. (منبع)
معنای واژگان را باید در همان عصری کاوید که این واژه به استخدام درآمده است و اینکه این واژه تا چه اندازه مؤدبانه است را هم باید مطابق فرهنگ آن دوره ارزیابی کرد و با فهم و درک آن دوره واژگان را از این جهت بررسی کرد.
این که در قرآن واژه «فرج» برای شرمگاه زنان به کار رفته است نمونه ای از این موضوع است که بی توجهی به فضای استعمال و فهم مردم آن دوره از این واژه، سبب شده تا عده ای آن را به معنای صریح امروز گرفته و آن را با فرهنگ امروز ارزش گذاری کنند و در نهایت به قرآن خرده گرفته و یا در بهترین حالت از این به کار گیری قرآن تعجب کنند.
این ارزش گذاری متفاوت را می توان در آثار شاعران و ادیبان کهن در مقایسه با فرهنگ امروز مشاهده کرد. عبارتهایی که مولوی می آورد و داستهایی که او می گوید گاهی بر اساس فرهنگ امروز از شنیع ترین داستانهای نقل شده است؛ اما باید توجه داشت که این زشتی، از دید فرهنگ امروز است و نه فرهنگ رایج در زمان مولوی.
نمونه ای دیگر به حدود یک قرن گذشته می رسد:
میرزا علی هسته ای از منبرهای معروف ایران پیش از مرحوم فلسفی است. در جوانی و به سال 1331ق (1292 ش) به همراه پسر مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی به حج مشرف می شود. او در سفرنامه ای که می نویسد عباراتی دارد که برای فرهنگ امروز به قدری زشت است که به کار گیری آن از یک عالم دین دان از محالات است. او در سفرنامۀ خود می نویسد:
««... بیچاره ایرانی، فلکزده ایرانی، بخت و تخت برگشته ایرانی، یاللعجب وحشیان افریقا و جانواران هند و جاوه و سیاهچهرههای زنگبار بیخاوه و جریمه به عزّت هرچه تمامتر بر محملها و شکدفها از این راه عبور و صبح بیتالله میکنند و کسی را قدرت تعرّض و تکلّم با ایشان نیست و ایرانی بیچاره که تاج سیادتِ تمام اقوام و حمل بر فرق فرقدانسای خود از پنجهزار سال قبل گذاشته بود، امروز باید به این ذلّت، گرفتارِ این کون برهنههای بیناموس بشود» (به سوی ام القری، رسول جعفریان)
پیداست که مراد از آن واژگان پایانی، ابراز نارحتی و انزجار از کسانی است که او و دیگر ایرانیان را رنجانده اند؛ ولی آیا بار معنایی و ارزشی که این واژگان در آن زمان داشته اند همانی است که امروز دارند؟
با توجه به شأن گویندۀ سخن به نظر می رسد که استعمال این کلمات در آن زمان زشتی و رکیک بودنی که امروز دارند را نداشته اند.
و این مخصوص آقا میزرا علی هسته ای و ملای رومی و قبل از آنها آیات و روایات نیست و بایستی زیبایی و زشتی معنای هر واژه را با توجه به فرهنگ رایج همان عصر ارزش گذاری کرد.
در شب سالروز شهادت جانسوز امام محمد بن علی الجواد علیهما السلام گفتاری از استادم حضرت حجتالاسلام و المسلمین سید محمدکاظم طباطبایی خواندم که بسیار آموزنده بود.
در این گفتار روایتی از امام جواد (ع) نقل شده که عملا شیوه گفتگوی علمی با مخالف را به تصویر کشیده است. حضرت استاد، چکیده ی آن روایت را همراه با تحلیل، اینگونه بیان کرده اند:
اهل سنت از امام جواد علیهالسلام راجع به فضائل خلفا پرسش کردند. در واقع وارد مناظرات مذهبی شدند. طبیعت این مناظرات هم به صورتی است که یک مقدار حدّت و تندی در آن است، اما نوع سخن گفتن امام جواد علیهالسلام را ببینید و آداب مناظره را یاد بگیرید. در همان جلسه نظر امام را دربارهی روایتی که محتوای آن مربوط به یکی از خلفا بود پرسیدند. ایشان اولاً با احترام از او یاد کردند و ویژگیهای خوب او را که از منظر سؤالکنندهها مهم بود برشمردند. بعد حضرت ادامه دادند: «این روایت را باید یک مقدار با تردید نگاه کرد.» در ادامه نیز با استدلال، خبر را رد کردند. این لحن صحبت حضرت را ببینید، ایشان ابتدا با مخاطب همراه میشدند، موضعگیری تند نکرده و وارد منازعات مذهبی نمیشدند. این برای ما هم درس است.
گشتم اصل روایت را در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی یافتم. روایت اینگونه شروع می شود:
وَ رُوِیَ أَنَّ الْمَأْمُونَ بَعْدَ مَا زَوَّجَ ابْنَتَهُ أُمَّ الْفَضْلِ أَبَا جَعْفَرٍ کَانَ فِی مَجْلِسٍ وَ عِنْدَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ ... الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص: 446
اگر هم علاقه مند بودید می توانید ترجمه تمام آن را در سایت حوزه، زیر عنوان رسوایی حدیث سازان بخوانید.
مدتهاست به این فکر می کنم که فقه حاکم بر حوزۀ امروز (حداقل در موارد متعددی) متناسب با واقعیت های امروز جامعه نیست و روی آن فکر و مطالعه می کنم. امروز کتابی دیدم هر چند گران بود؛ اما ارزش خریدنش را داشت؛ زیرا مطمئن هستم در این موضوع گره گشاست.
«معیارهای بازشناسی احکام ثابت و متغیر در روایات» اثر استاد اصول سالهای دور ما استاد دانشمند حسنعلی علی اکبریان
ارزش عالم به علم است و ارزش علم به معلوم. (آیت الله جوادی آملی.8/3/94.اجلاسیه اساتید تخصصی حوزه)
«معلوم» از «هلاک کننده» شروع می شود و تا «حیات بخش» ادامه دارد. میان این دو هم، معلومی نشسته که دانستنش سودی ندارد و جهل به آن مضر نیست.
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِیلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَیَّامِ الْجَاهِلِیَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِیَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص ذَاکَ عِلْمٌ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ... (کافی1/32/1)
«علم مهلک» علمی است که عمر و سعادت انسان را تباه می کند.
«علم خنثی» همین اطلاعات بی فایده ایی است که دست به دست می شود.
«علم محیی» علم به دین است:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ (انفال:24)
این دانش در سه شاخه مهم تعریف شده است: قَالَ النَّبِیُّ ص: إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ
و اما علوم دیگر به شرط خارج بودن از این چهارچوب گرچه حیات بخش نیستند و آن درجه بالای ارزش را ندارند اما این بدان معنا نیست که به کلی فاقد ارزشند. بلکه فضیلتی هستند که دانای آن بر نادان آن برتری دارد. فَضل هستند و نه فَضله. فضل آور هستند و مایه برتری به نص روایت نبوی.
اعتبار پیشین از نگاه حیات بخشی و در جریان عادی و باقی زندگی بود و اما از جهت نیاز و ضرورت مقطعی، علوم را رتبه بندی دیگری است که هر چه نیاز به آن بیشتر، اهمیت آن بیشتر و ترغیب به فراگیری آن بیشتر می شود و این اعتبار دیگری است که گاه ممکن است هسته ای و پزشکی را سرآمد فقه و کلام کند و لازم تر.
به این اعتبار، علوم یا لازم اند یا غیر لازم و یا خنثی؛ البته با حفظ مراتب.
نتیجه اینکه در کسب علمی باید کوشید که یا محیی باشد یا لازم که جمع را شاید. و باید پرهیز کرد از علمی که مهلک است یا حداقل غیر لازم و علم خنثی را وا نهاد.
اینکه امام علی(ع) به امام حسن(ع) وصیت کرد: وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ (نامه31)
می تواند ناظر به دو قسم اخیر باشد.
امروز رفتم کتاب فروشی گردی. دو سه موضوعی است که مدتی بیش از موضوعات دیگر ذهنم را درگیر خود کرده است : عرف، امر به معروف و نهی از منکر، پوشش اسلامی البته در تعامل با آن دو و از این سه مهمتر، موضوع دیگری که تمام اینها زایده ی آن است.
کتابهای خوبی دیدم . برخی (ارزان ترها) را خریدم و از بقیه عکسی گرفتم برای خرید بعدی. و افسوس خوردم از کتابی که نتوانستم بیابم. افسوس برای اینکه پیش از این، چند بار خواستم بخرم پولش را نداشتم حالا که پول بود کتاب نبود؛ «فقه و عرف» آیت الله علیدوست.
کتابی هم دیدم به نام «آموزه های مهدویت در آثار علامه طباطبایی». این کتاب از آن روی جلب توجه کرد که ذهنم به نوشته های علمی استاد سخت کوش و مدقق محمد ذکاوت که چندی است درباره امام عصر(عج) انتشار می یابد معطوف است.
کتاب را برداشتم و تورقی کردم. عناوین خوبی به چشم می خورد که دوست داشتم بدانم نظر علامه در باره ی آنها چیست. در فهرست نگاهم به این عنوان گره خورد: وظایف منتظران که در زیر مجموعه آن سخن از زمینه سازی ظهور رفته بود.
نگاهی به آن بخش انداختم و دیدم نویسنده سخنانی از علامه (ره) نقل کرده اما حرف خودش را که وظیفه ی منتظران زمینه سازی ظهور است را به خواننده القا کرده است در حالی که علامه چنین سخنی نفرموده بود. کتاب را بستم و سرجایش گذاشتم.
در مطالعه احادیث به این روایت برخوردم. امام صادق علیه السلام فرمود:
شِراءُ الحِنطَةِ یَنفِی الفَقرَ، وشِراءُ الدَّقیقِ یُنشِئُ الفَقرَ، وشِراءُ الخُبزِ مَحقٌ. کافی ج5ص166ح1
خرید گندم، فقر را دور مى کند؛ خرید آرد فقر مى آورد؛ و خرید نان، [مایه] نابودى است.
یعنی برای رونق اقتصادی در جایی که می توانید، تولید کننده باشید ساخت دیگران را مصرف نکنید؛ از دسترنج خود بخورید و از آماده خوری پروا کنید.
پیام جهانی و همیشگی این روایت ارزش دادن به کار و تولید در توسعه ی اقتصادى است. بدینگونه که هر چه جامعه از کار و تولید فاصله بگیرد، به فقر و تهىدستى نزدیکتر مى شود.
یاد روستایی افتادم که کودکی به آنجا می روم. در مقایسه ای خیلی سطحی بین آن روزها و امروز به خوبی می توان تحقق این سخن امام (ع) را دید.
روستایی که مردمانش در گذشته نیازی به بیرون دِه نداشتند و امروز مصرف گراتر از ما شهری ها شده اند و حالا از آنجا به اینجا زنگ می زنند برای قرض.
داستان استقارض از بانک جهانی و دم این و آن دیدن بین المللی و 5+1 و مانند آن برای رونق اقتصادی نیز همین است.
در حالی که پیام جامع اقتصادی قرآن و اهل بیت (ع) چیز دیگری است: تولید حداکثری و مصرف به میزان نیاز و کفاف.
این آن کلید قفل اقتصادی ماست به شرط آنکه از صدر تا ذیل به آن پایبند باشیم.
تفسیر سوره مبارکه «یس» در طرح قرآنی 1449 شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران
حوادثی می بینیم یا می شنویم تلخ تر از زهر. رنج آور تر اینکه نه از فرط تنبلی؛ به واقع نمی توانیم کاری کنیم. اینجاست که از ته دل از خدا می خواهیم که خودش بساط این ظالمان را جمع کند و طومارشان را در هم بپیچد.
بعد که می بینیم آن حرامیان، یک مو از سرشان کم نشد و صدای عربده شان گوش فلک را کر می کند می مانیم در کار خودمان و سکوت خدایمان.
اما فی الجمله باید دانست که عالم را حسابی است و کتابی، و ظلم همانگونه که ناپایدار است بی جواب هم نخواهد ماند؛ از سوی همان که صاحب و مدیر و رب این عالم است؛ یکی را زود می زند و دیگری را دیرتر به همان حسابی که صد البته خود بهتر می داند.
اما اگردست و دهان مدافعان بسته بود و حرامیان به ساحت دین او حمله کردند و به ظاهر حرمتش شکستند و او چیزی نگفت؛ نه از سر عجز است ـ معاذالله ـ که بی نیازیش به عبادت خلق و بی گزندیش از معصیت همگان را به رخ می کشد.
استاد جعفریان بخشی از تاریخ مغول را اینگونه گزارش کرده است:
«چنگیزخان به مطالعه حصار و شهر [بخارا] در اندرون آمد و در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد و .. بر دو سه پایه منبر برآمد و فرمود که ... صنادیق مصاحف به میان صحن مسجد مى آوردند و مصاحف را در دست و پاى مى انداخت و صندوقها را آخر اسبان مى ساخت ...و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته... درین حالت امیر امام جلال الدّین علىّ ... روى به امام عالم رکن الدّین امامزاده .. گفت: مولانا چه حالتست؟.. مولانا امامزاده گفت: خاموش باش! باد بى نیازى خداوند است که مى وزد سامان سخن گفتن نیست.»
امروز (نوزدهم مرداد 1394) از حضرت حجت الاسلام فلاح زاده مقدار «حد ترخص» را به واحد متر پرسیدم.
پیش از این از خود ایشان پرسیده بودم که گفتند سه چهار کیلومتر می شود؛ اما امروز گفتند دوباره محاسبه کردیم فهمیدیم محاسبه قبل اشتباه بوده است و در اندازه گیری جدید به این نتیجه رسیدیم که میزان «حد ترخص» از انتهای محل (شهر یا آبادی) 1350 متر است.
راه های مَحرم شدن در اسلام منحصر در سه راه است که عبارتند از: نسب، رضاع و سبب.
«نسب»، همان راه ولادت است که از طریق آن، افراد به یکدیگر محرم می شوند؛ مانند محرمیتِ پسر به مادر و دختر به پدر.
«رضاع»، شیر دادن است که اگر زنی با شرایطی که کتابهای فقهی ذکر شده است کودکی را شیر بدهد، افرادی از جمله خودش، شوهرش، فرزندانش به آن کودک محرم خواهند شد.[1]
«سبب»، همان ازدواج است که با وقوع آن عده ای به یکدیگر محرم می شوند؛ مانند عروس به شوهر و پدر شوهر و داماد به همسر و مادر زن.
محرمیت فرزند خوانده حال سوال اینجاست که اگر زن و شوهری کودکی را به فرزند خواندگی خود در آوردند چگونه مساله محرمیت او را حل کنند؟ چرا که او وقتی به سن تکلیف رسید اگر دختر باشد به مرد خانواده (پدرخوانده خود) نامحرم است و اگر پسر باشد به خانم خانه (مادرخوانده خود).
در پاسخ باید گفت چون راه مَحرم شدن، منحصر در آن سه راهی است که بیان شد؛ بنابراین باید کاری کرد تا از طریق یکی از همان راهها بین فرزندخوانده و خانم یا آقای سرپرست محرمیت ایجاد شود.
راه «نسب» یا همان ولات که منتفی است؛ می ماند راه شیردادن و ازدواج که این دو را می توان به روش های زیر عملی ساخت و با آن، محرمیت مورد نظر را ایجاد کرد. شایان ذکر است آنچه در ادامه می آید راه های ممکن و پیشنهادی است؛ یعنی ممکن است کسی با بررسی جوانب مسأله که اشراف علمی به احکام شرعی از ضروریات آن است راه و یا راههای دیگری طراحی کند و از آن طریق، محرمیت مورد نظر را بوجود آورد.
اگر فرزند بى سرپرستى که به فرزند خواندگى پذیرفته شده پسر باشد، از جهت محرمیّت مشکلى با مرد خانواده ندارد؛ ولى براى ایجاد محرمیّت با خانم خانه، مى توان از راه هاى زیر اقدام کرد:
الف) اگر خود این خانم (مادرخوانده) شیر دارد (مانند اینکه خانم مورد نظر، فرزندى به دنیا آورده و فرزندش پس از تولّد فوت کرده و مى خواهد جاى خالى فرزند فوت شده اش را با آوردن نوزاد بى سرپرستى پُر کند) با رعایت شرایط شیردهی به آن پسر شیر دهد. در این صورت مادرخوانده، مادر رضاعی آن پسر شده به او محرم می شود.
ب) اگر مادر این خانم، شیر دارد با رعایت شرایط به این کودک شیر دهد. در این صورت مادرخوانده، خواهر رضاعی آن پسر می شود.
ج) اگر خواهر یا خواهرزاده یا نوه خواهر این خانم شیر دارد با رعایت شرایط به این کودک شیر دهد. در این صورت مادرخوانده خاله رضاعی آن پسر می شود.
د) اگر همسر یکى از برادرهاى آن خانم، یا دختر یکى از برادرهایش و یا حتّى نوه یکى از برادرهایش، شیر دارد با رعایت شرایط، به آن نوزاد شیر دهد. در این صورت مادرخوانده، عمه رضاعی آن می شود.
تمام راههای شیر دادن برای محرمیت در صورتى است که دوران شیرخوارگى بچّه تمام نشده باشد؛ اما اگر دو سال او تمام شده است و یا هیچکدام از زنهای یاد شده شیری برای شیر دادن به او ندارند در این صورت راه قابل ملاحظهاى براى محرمیّت وجود ندارد.[2]
اگر فرزندخوانده دختر باشد، مشکلى از جهت محرمیّت با مادرخوانده ندارد؛ امّا با ورود به سن تکلیف بر مرد خانه (پدرخوانده) نامحرم خواهد شد که مى توان از راه های زیر براى محرمیّت آنها اقدام کرد:
الف) همسرش یا همان مادر خوانده (مانند مثال قبل) به او شیر دهد. در این صورت پدرخوانده، پدر رضاعی آن دختر شده به او محرم می شود.
ب) مادرش (مادر پدرخوانده) به این نوزاد شیر دهد. در این صورت پدرخوانده، برادر رضاعی آن دختر می شود.
ج) خواهر یا خواهرزاده اش به او شیر دهد. در این صورت پدرخوانده، دایی رضاعی آن دختر می شود.
د) همسر برادر یا یکی از برادرزاده هایش به او شیر دهد. در این صورت پدرخوانده، عمو رضاعی آن دختر می شود.
در این مورد هم، تمام راه های شیر دادن برای محرمیت، در صورتى است که دوران شیرخوارگى بچّه تمام نشده باشد؛ اما اگر دو سال او تمام شده است و یا هیچکدام از زن های یاد شده شیری برای شیر دادن به او ندارند در این صورت، تنها راه آن است که آن دختر را به عقد موقّت پدرِ پدرخوانده درآورند تا آن دختر، زن بابای پدرخوانده شده برای همیشه به او محرم شود.
لازم به ذکر است که در اینجا دخول شرط نیست؛ ولى در چنین عقدى باید شرایط زیر رعایت شود:
1ـ باید به مصلحت دختر بچّه باشد که غالبا هست.
2ـ با اجازه حاکم شرع صورت گیرد.
3ـ زمان عقد موقّت کمتر از زمان لازم برای بهرهگیرى جنسى نباشد (مثلا نگویند یک دقیقه)، ولى پس از ساعتى باقیمانده مدّت را مى بخشند، تا در آینده، آن دختر با مشکلى مواجه نشود.[3]
اگر مادر آن خانم در قید حیات باشد و شوهر هم نداشته باشد، مىتوان او را به عقد موقّت آن پسر درآورد. در این صورت به آن خانم و خواهران و خواهرزادهها و برادرزادههایش، محرم خواهد شد. مشروط بر این که دخول نیز صورت گیرد، که در عرف مردم چنین چیزى معمول نیست
ممکن است پدرخوانده ای بخواهد مساله محرمیت نوزاد دختر را با عقد کردن او برای خود حل کند؛ یعنی دخترخوانده بشود همسر دوم او بی آنکه خواسته باشند به خود او و یا کس دیگری خبر دهند و بعد هم که به سن ازدواج رسید، باز بی آنکه کسی بفهمد پدرخوانده باقی مانده عقد موقت را ببخشد و دختر به عقد دیگری درآید؛ اما باید توجه داشت که با این کار، دخترخوانده تا وقتی به پدرخوانده محرم است که در عقد اوست و با جدایی دوباره به او نامحرم می شود.
پی نوشت:
1. چکیده آن شرایط عبارت است از: 1ـ شیر آن زن از زائیدن شرعى بوجود آمده باشد. 2ـ کودک شیر را از پستان بمکد. 3ـ شیر با چیز دیگر مخلوط نباشد. 4ـ شیر از یک شوهر باشد. 5ـ بچه شیر را قى نکند. 6ـ پانزده مرتبه، یا یک شبانه روز، شیر، سیر بخورد یا مقدارى شیر به او بدهند که بگویند از آن شیر استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روییده است به شرط آنکه بینش شیر دیگری نخورد. 7ـ دو سال بچه تمام نشده باشد. رساله احکام، مساله 2474.
2. برای مثال اگر مادر آن خانم در قید حیات باشد و شوهر هم نداشته باشد، مىتوان او را به عقد موقّت آن پسر درآورد. در این صورت به آن خانم و خواهران و خواهرزادهها و برادرزادههایش، محرم خواهد شد. مشروط بر این که دخول نیز صورت گیرد، که در عرف مردم چنین چیزى معمول نیست.
3. ر.ک به حیلههاى شرعى و چارهجوئىهاى صحیح، ص99-100
برای مطالعه بیشتر می توانید به این منابع مراجعه کنید:
1ـ جامع المسائل، آیت الله فاضل لنکرانی(ره)، ج1، ص407.
2ـ استفتائات، آیت الله بهجت(ره)، ج4، ص107.
3ـ حیلههاى شرعى و چارهجوئىهاى صحیح، ص99.
4ـ رساله محرم و نامحرم، آیت الله مجتهدی(ره)
انتشار یافته در سایت تبیان (+)
در هنگام خواندن یک متن، گاهی به یک ترکیب و بیشتر، جملات و یا بندهایی بر می خورم که بیش از قدشان وزن دارند و برخی خلاصه ی یک مقاله یا کتاب است و گاهی یک عمر پژوهش. تصمیم گرفتم این قسمت را به جمع آوری این موارد اختصاص دهم و برای رعایت امانت، نام صاحبان سخن را با کمال احترام؛ اما مختصر (بی القاب) در مقابلشان بنویسم.
1. کسانی که در عرصه های «تازه» قدم می زنند، همیشه باید از ریسکی که برای شکستن خط های قدیمی و سنتی (عرفی نه شرعی) دارند، آگاه باشند و بدانند که محافظه کارانی که نگران بر هم خوردن آن سنت ها هستند، همیشه فراوانند و غالبا احساس وظیفه جدی می کنند. بنابرین اگر از این خطر آگاه باشند، می توانند با ظرفیت بیشتری تبعات آن را پیش بینی و تحمل کنند. (رسول جعفریان)
----------------
2. اگر باب تفکر بسته باشد، راه داعش باز می شود. (رسول جعفریان)
---------------
3. تفکر چونان آب است که وقتی به راه افتاد، قدرت آن را دارد که به قطع و اندازه دجله و کارون، مسیری درست کند تا راهی برای رفتن به سوی دریا پیدا بیابد. باید دانست و به این نکته توجه کرد که ایستادن در برابر آن به آدمی آسیب می زند اما هموار کردن راه آن، برای آن که بی دلیل هرز نرود، زمین های کشاورزی را تخریب نکند، و به درستی از آن بهره برداری شود، و دیگران از آن سوء استفاده نکنند، کاری عاقلانه است که همزمان باید برای آن انجام داد. سرنوشت تفکر هم همین طور است. (رسول جعفریان)
--------------
4. ما همه بسیار شبانیم [نسبت به موسای خود] و اندکی نیز موسی. آن کس که به این اندک ببالد و بغرّد و آن بسیار را نبیند و آرام نگیرد، فرعون است. ... اخلاق شبانی، اخلاق مدارا و حیرت است؛ نه اخلاق فرعونی که میگفت من آخرین حلقه در سلسلۀ موسیوشبانیام: انا ربکم الاعلی. (رضا بابایی)
--------------
5. ارزش عالم به علم است و ارزش علم به معلوم. (آیت الله جوادی آملی)
--------------
6. ما مادامی میتوانیم در دلهای مردم رابطه داشته باشیم که نظام ارباب و رعیتی در بین ما رخت بربندد و نباشد ... نظام ارباب و رعیتی که قرآن آن را طرح میکند ابطال میکند این است که مبادا کسی فکر خود را بخواهد ارباب افکار دیگران بداند، مبادا بگویید چون من اینطور میاندیشم شما باید پیروی کنید.
در سوره مبارکه «آلعمران» فرمود: ما به هیچ پیامبری، به هیچ نبیّای، به هیچ امامی، به هیچ انسان کاملی وحی و الهام و دستور ندادیم که نظام ارباب و رعیتی را ترویج کند: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾، ﴿ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾. ما میخواهیم ارباب و رعیتی رخت بربندد، یک؛ عالم ربّانی تربیت بشود، دو.
ارباب و رعیتی فکری این است که چون من این را گفتم شما باید بپذیرید این رخت بربست.
من نظرم این است شما نظرتان هر چه هست بفرمایید؛ این مطلوب است و گرنه من نظرم این است باید اجرا بشود این نسخ شده است.
فرمود: شما باید بگویید من نظرم این است شما هم نظرتان را بفرمایید و آنکه نظرش حاکم است و لاغیر وحی است آن دیگر «لا حُکم الا هو» است.
نظام ارباب و رعیتی کلاً رخت بربسته است هنر در عالِم ربّانی شدن است. ربّانی دوتا پیوند میخواهد یکی «شدید الربط بالربّ» که بشود عابدِ محض، یکی «شدید التربیب». تربیب بالاتر از تربیت است. «شدید التربیب بالخَلق» باشد با شاگردانش، با جامعهاش، با مخاطبانش «شدید التربیب» باشد آنها را رها نکند. ذات اقدس الهی به رسولش فرمود: تو که میتوانی پرواز کنی با ﴿دَنا فَتَدَلَّی﴾ بیایی بالا؛ اما ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ اینها را زیر پر بگیر. (آیت الله جوادی آملی)
------------
ادامه دارد ...
اخباری که می رسد؛ وقایعی که می بینم؛ مانند وعده و وعیدهایی که به فرهیختگان و دانشجویان فلک زده می دهند و عملی نمی شود و یا دانشجوی دکترایی که با خوشحالی از مشغول شدنش در شیفت شب یک آژانس در سمت تلفن چی خبر می دهد تا لقمه نانی به دست آورد و نمونه های فراوان دیگر، معنا و ساختار واژه ی «فرهیخته» را که مسولان با آب و تاب به زبان می آورند و از حمایتهای بی دریغشان مرتب گزارشها می دهند در ذهنم عوض می کند.
به نظرم به این قشر «پر ریخته» بگوییم شایسته تر «فرهیخته» است.
خدا را صد هزار مرتبه شکر که اکثری این قشر، چشم به جیب دولتمردان ندوخته اند و گزارشهای حمایتی آنها را به عنوان لطیفه های تکراری می شنوند و گاهی برای رفع خستگی به آن می خندند.
ضعف فرهنگ دینی در جامعه ی اسلامی ما با چشم پوشی از آمارهای اعلام شده و نوع کاستی های آن در شاخه های گوناگون، واقعیتی است انکار ناپذیر.
اینکه با این همه متولی فرهنگی رسمی و غیر رسمی؛ برای گسترش آموزه های دینی؛ چرا حجاب اسلامی؛ روابط محرم و نامحرم و بالاتر از آن، رعایت حقوق دیگران و احترام به آنها و نمونه های فراوان دیگر، این چنین مورد بی مهری شایع اجتماعی قرار می گیرند سوالی است نیازمند پاسخ.
بگذریم از پاسخ های کلی و تکراری همیشگی که نقل دهان مسئولان است.
فرهنگ سازی از جنس کار است نه حرف و دستور؛ با پشتوانه ی عملی ـ پژوهشی و البته پول به حد کافی و مدیرانی از جنس فرهنگ، که حاضر باشد برای فرهنگ سازی از جان و مال خود بگذرند درست مانند پیامبران و امامان (علیهم السلام) که اگر این شد امید است در سالهای بعد اتفاقی بیفتد.
و اما غیر مدیران که دلسوزند و علاقه مند به گسترش فرهنگ ناب اسلامی، اول باید دلسوزانه وظیفه را از اهلش بپرسند تا بدانند بعد عمل کنند؛ نه آنکه از پیش خود وظیفه تراشی کنند؛ حکم برانند و اِعمال قانون خود نوشته کنند. که این از اعظم مصائب در این قصه ی پر غصه است.
این قشر متین متدین باید بیندیشد که در این نقص مشهود و افت فرهنگی چه مقدار سهم «کم کاری» است که مدام از آن دم می زند و به مسئول و غیر مسئول خرده می گیرد و طلبکار است و چه مقدار سهم «بد کاری» است که از امثال او سر زده و امتی را از حجاب، نماز و در یک کلمه از دین بیزار و گریزان کرده است؟