آیا می توان هر کاری را که ثابت شود یکی از حضرات معصومین علیهم السلام انجام داده یا می داده است واجب یا مستحب دانست؟
اگر پاسخ مثبت باشد؛ سوار شتر شدن، واجب یا مستحب خواهد شد.
و اگر پاسخ منفی است پیدا کنید جای فعل معصوم در ادله شرعیه را.
یعنی تا کجا فعل معصوم دلالت بر وجوب یا استحباب می کند؟
پاسخ به این سوال، معیار بسیار خوبی برای تشخیص تحجر از تقدس خواهد بود.
این روزها کسانی را می بینم و اخباری از آنها می شنوم که برای عمل به دین، روایتی به دست گرفته اند و پیاده سازی عین آن را عین دین داری و تقدس دانسته و ذره ای انحراف از آن را لاابالی گری می دانند. ایشان که تلاش می کنند زمانه را نبینند چون دیدن آن را خطا بلکه موجب دور شدن از خدا می دانند فقط یک سخن بر لب دارند: «روایت می گوید که حضرت چنین کرد یا می کرده است.»
با این مبنا باید بساط دستاس و عبا و عمامه و نعلین و روبند و اسب و شتر فراهم کرد و بر تمدن و دستاوردهای امروز یکسره مهر حرمت یا کراهت زد.
یا آنکه به سراغ منابع دین رفت و مجتهدانه تصریح به وجوب و استحباب را استخراج کرد و بر دیده نهاد. مابقی را هم کنار دستاس و شتر رها کرده در فضای امروز زندگی کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر برادر بزرگوار
مطلب شما را با عنوان «پرسشی برای اندیشیدن» مطالعه کردم. نوشته ی خوب، مفید برای امروز ما و اشاره به مشکل بعضی از متدین های ما بود. مطلب به صورت کلی و اصولی ارائه شده بود که هر محققی می تواند آن را به عنوان چشم انداز یک فکر عمیق و نگاهی دقیق در رویکرد خود به دین استفاده کند و آن را بسط و تفریع دهد (علینا إلقاء الأصول و علیکم التفرّع).
باید عرض کنم که در استفاده از متون دین؛ یعنی کتاب و سنت (و سنت به معنای قول و فعل و تقریر معصوم) همانطور که در علم اصول جنبه های مقید و مطلق و خاص و عام آن بررسی می شود، باید جنبه ی ناسخ و منسوخ آن نیز بررسی شود و همانطور که در آن جا مقید و خاص اخذ می گردند، در این جا نیز باید ناسخ اخذ و منسوخ رها شود.
به نظر بنده می توان در دو جهت ناسخ و منسوخ را بررسی کرد:
الف) ناسخ و منسوخی که خود شارع بیان می کند. و برای ما مشخص می کند که اکنون پایان مهلت حکم قبلی است و نوبت به عمل کردن به حکم تشریع شده ی فعلی است.
ب) ناسخ و منسوخی که تاریخ آن را روشن می کند؛ یعنی جهت جامعه به سوئی می رود که فلان آیه ی قرآن یا قول، فعل یا تقریر معصوم دیگر جایگاه اجتماعی صحیحی ندارد.
روشن است که در جهت دوم (ب)، آن آیات و اقوال و افعال و تقریرات که جنبه ی تاریخی دین بوده اند؛ یعنی بر اساس و با لحاظ فرهنگ زمانه صادر گردیده اند، منسوخ می گردند و بر اساس جایگزین عقلانی و عقلائی آن عمل می شود. مثلاً قرآن می فرماید:
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ ... (60 انفال)
واضح است که «رباط الخیل» (اسب های ورزیده ی جنگی) موضوعیت تاریخی دارد و بر اساس فرهنگ زمان صدور آیه، امر به فراهم نمودن آنها شده است و اکنون خود شارع عمل کردن به این را نمی پسندد. در آن روز آماده کردن قوت جنگی بوسیله ی اسب و ذلول (شتر سریع السیر) بوده است و امروز با تانک و موشک و بمب افکن و ... .
چیزی که از سنت نیز در نوشته ی شما به عنوان مثال آورده شده بود، همین گونه است؛ یعنی سوار شدن بر شتر دیگر امروز صحیح نیست بلکه اگر برای وسیله ی عمومیِ غیرِ اضطراری باشد، حرام باشد (به دلیل انگشت نما شدن). مطمئناً اگر امام زمان علیه السلام بخواهد از وسیله ای استفاده کند، از بهترین و مطمئن ترین و بروز ترین ها استفاده می کند، چون امام زمان علیه السلام امامِ زمان است.
این موارد (احکام تاریخی متون دین) شاید بتوان آن را در علم اصول به عنوان سالبه به انتفاع موضوع تاریخی جای داد. یعنی حتی صحبت از ناسخ و منسوخ تاریخی هم نکرد. این ها با گذر زمان موضوعاً عوض می شوند.
اما این که چه جنبه ای از دین تاریخی است و چه جنبه ای غیر تاریخی و اصلی، نقاش بزرگ و مهمی است که باید به آن اهمیت داد. بعضی فقط در کبری مشکل دارند و بعضی هم در صغری و هم در کبری. جای بحث فراوان دارد. موفق باشید.