شیخ صدوق(ره) از امام سجاد(ع) نقل می‌کند: 


پس از آن که امام حسن(ع) را مسموم کردند امام حسین(ع) بر بالین برادر حاضر شد. همین که چشمش به چهرۀ برادر افتاد اشک از چشمانش جاری شد. امام حسن(ع) پرسید: ما یُبکیکَ یا اباعبدالله؛ چه چیز تو را به گریه انداخت؟ حضرت پاسخ داد: من می‌گریم برای آن چه بر سر تو آورده‌اند. 
امام حسن(ع) ادامه داد: حسین جان! این سمی است که به من خورانده‌اند و با همین هم به شهادت می‌رسم؛ 
اما «لا یومَ کیَومِکَ یا اباعبدالله»؛ وای به روز تو حسین جان! 
سی‌هزار مرد جنگی تو را دوره می‌کنند که بکشدندت، حرمتت را بشکنند و زن و بچه و خویشانت را به اسیری ببرند (ر.ک به أمالی، ص115، ح3).

 

فرمود: برادرم! وصیت می‌کنم بعد از مرگم جنازه‌‏ام را تو آمادۀ دفن کن (خودت بدنم را غسل بده، کفن کن و بر من نماز بخوان) سپس مرا به سوى قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا با او تجدید عهد کنم؛ لِأُحدِثَ به عهداً. 
از آنجا مرا نزد مادرم فاطمه(س) ببر؛ ثُم اصْرِفْنِی إلى أُمِّی فاطمة. 
پس از آن مرا برگردان و در بقیع به خاک بسپار؛ رُدَّنِی فَادْفِنِّی بِالْبَقِیع‏.
بِدان که از طرف عایشه مصیبتى به من خواهد رسید.

پس از آن که حضرت چشم از جهان فرو بست، بدن مطهرش را روى تابوتی گذاشتند به جایی که پیغمبر(ص) بر جنازه‌‏ها نماز می‌خواند بُردند. امام حسین(ع) بر بدن برادر نمازگزارد.
پس از نماز، بدن شریف را به داخل مسجد بردند. 

خبر به عایشه رسید: چه نشسته‌ای که بنى‌هاشم قصد آن دارند که جنازه حسن‌بن‌على را در کنار رسول خدا دفن کنند. عایشه با شتاب، بر استرى زین‌کرده نشست ـ از آغاز اسلام او نخستین زنى بود که بر زین نشست- آمد و گفت: فرزند خود (یعنی کسی را که از شماست و از ما نیست) از خانۀ من (؟!) بیرون ببرید؛ نَحُّوا ابْنَکُمْ عَنْ بَیْتِی‏. اینجا نباید چیزی؛ شَیءٌ(!) دفن شود که احترام رسول خدا را بشکند(؟!)
حسین‌بن‌على(ع) به او پاسخ داد: تو و پدرت پیش از این، پردۀ حرمت رسول خدا(ص) را دریدید. تو در خانۀ پیغمبر کسانى را دفن کرده‌ای که پیامبر دوست نداشت نزدیک او باشند (مقصود ابوبکر و عمر است).

در اینجا شیخ مفید می‌نویسد حسین(ع) گفت: به خدا اگر وعدۀ برادرم نبود که در پاى جنازه‌اش خونی ریخته نشود می‌دیدید که چگونه شمشیرهاى الهى از نیام بیرون می‌آمدند و کاری در خور می‌کردند؛ وَ اللّهِ لولا عَهْدُ الحسن(ع) إلیَّ بِحَقْنِ الدِّماء ... لَعَلِمْتُم کیفَ تَأْخُذُ سیوفُ اللّهِ مِنکُم مَأْخَذَها (ارشاد، 2/19).

سپس، حسین(ع) بدن پاک برادر را به سوی قبر مادرش فاطمه(س) برد و پس از آن به سوی بقیع حرکت داد و در آنجا به خاک سپرد؛ فَمَضَى الحسینُ(ع) إلى قَبرِ أُمِّهِ ثُمّ أَخْرَجَهُ فَدَفَنَهُ بِالْبَقِیعِ (کافی، 1/302).

گزارش تیرباران کردن تابوت حضرت را ابن‌شهرآشوب، در کتاب خود آورده است:
جنازه‌اش را تیرباران کردند تا جایی که هفتاد تیر از آن بیرون کشیدند؛ رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّى سَلَّ مِنْهَا سَبْعُونَ نَبْلًا (مناقب، 4/44).

همو می‌نویسد: وقتی حسین(ع) بدن برادر را قبر نهاد اشعاری را زیر لب زمزمه کرد که یک بیت آن این است:
          فَلَیْسَ حَرِیباً مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ             وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَى أَخَاهُ حَرِیْبٌ
غارت‌زده کسى نیست که اموالش را برده باشند؛ غارت‌زده کسی است که برادرش را با دست خودش به‌ خاک بسپارد (همان، ص45).

 

کانال تلگرام :