یکی از رفتارهای عجیب در جامعۀ ما بد و بیراهی است که «برخی» بی هیچ دغدغهای رودررو و خیلی ریلکس، نثار طلاب و روحانیون میکنند. برای آنها مهم نیست که چرا و چقدر ناراحتاند؛ مهم، وجود یک عمامهْ به سر است که آن هم الآن در مقابلشان شرف حضور دارد.
اما اینکه موضوع (از کیفیتِ بدِ نانوایی محل تا حقوقهای نجومیِ آن مهندس و دکتر)، چه ارتباطی به این آقای طلبه دارد کسی نمیداند.
عجیبتر اینکه گاهی همین رفتار غریب صرفاً برای تفریح از برخی سر میزند. جمعی نشسته در یک ماشین چند صدمیلیونی آرام نزدیک میشوند. شیشه را پایین داده فحشی آب نکشیدهای را با صدای بلند به طلبۀ ایستاده در صف اتوبوس میدهند و با شلیک خنده دور میشوند. عجیبتر از آن، بیخیالی و حتی خندههای اطرافیان است.
اما در غیر این مورد چه جور بشود که طرف جرأت کند رودررو به دیگری به جای «شما» بگوید «تو». اگر هم گفت میداند جد و آبادش یک به یک شماره خواهند شد؛ تازه اگر خدا رحم کند و کار به مشت و تیزی نرسد.