انتخابات به پایان رسید و این رخداد، جدا از نتیجه، پیامهای خاصی را هم به همراه داشت که نباید به سادگی از کنار آنها گذشت. برای نمونه:
1. کشمکشهای سیاسی - حیثیتی؛ از نامزدها گرفته تا مردمی که نمیدانند سیاست با سین است، باز نشان داد که ما در عرصۀ فرهنگ، بسیار بسیار کمتر از آنیم که ادعا داریم. شیفتۀ ادبیات گازانبری شدن و چشم بستن از برنامۀ نداشته و کارِنکرده، شاهد خوبی بر این ادعاست.
2. علاقۀ مردم به بحثهای سطحیِ سیاسی، بسیار بیشتر از بحثهای عمیق علمی است. برای همین سوارشدن بر موج تبلیغاتِ چشمپُرکُن بسی کارسازتر از ارائۀ برنامه با پشتوانۀ تحقیقات علمی است.
3. قانون نانوشتهای وجود دارد که بر اساس آن علمای نامدار دینی از نامزد خاصی حمایت نمیکنند. گمان نمیکنم این کار علت شخصی داشته باشد؛ به یقین، این کار برای حفظِ دینِ مردم است پس باید این نانوشته به قانونی مکتوب برای تمام حوزویان و نهادهای دینی تبدیل شود. تجربههای تلخِ نزدیک و دور، درست بودن این قانون را ثابت کرده است. این قانون در آمریکا «متمم جانسون» نام دارد.
4. طرفداران گفتمان رئیسی بجای تشکیک در ولادت، اعتقاد و ملیت حامیان گفتمان روحانی بنشنند و اندیشه کنند که چرا میلیونها نفر ایرانی مسلمان از نوع تفکر و سبک ادارۀ حکومتِ مطلوب آنها گریزانند و با آن عناد دارند. مشکل کجاست؟ چرا هر چه دربارۀ آنها گفته میشود مقبولیت دهها میلیونی پیدا میکند؟ تمام اشکال را به گردن طرف مقابل انداختن، راحت؛ اما قطعاً خطاست. پاسخ این سوال چند فصل دارد که شاید نوشتم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.