یکی از باورهای خرافی، اعتقاد به «شانس» است (ر.ک به بدایة الحکمة، علامه طباطبایی، ص1). «شانس»، «اتفاق» و تعابیری از این  دست اگر به معنای «بی‌علتی» برای یک پدیده باشد؛ بی‌تردید باوری غلط است؛ زیرا در تعارض با قانون علیتی است که می‌گوید هر معلولی حتماً علتی دارد؛ پس اعتقاد به داشتن شانس در قبولی بدون آمادگی در کنکور یا نداشتن شانس در باخت تیم با وجود برتری تمام، اعتقاد به یک خرافه است؛ زیرا نه آن قبولی بی‌علت بود و نه این باخت.

باور درست این است که بدانیم امثال این رویدادها را علت یا عللی پدیدآورده که چون از آنها بی‌خبریم به ناچار از واژۀ «شانس» و «اتفاق» استفاده می‌کنیم.

در فرهنگ دینی بخشی از این علل ناشناخته شناخته شده‌اند: دعا، اهل خیر بودن، تلاش و موارد فراوانی که در آیات و روایت می‌توان دید.


شانس یا ...

دو کودک یتیم، گنجی دارند زیر دیواری که حالا نیم‌ریخته است و چیزی نمانده عیان شود و به یغما رود. به ظاهر «شانس» می‌آورند و دو مرد الهی که یکی از آنها پیامبری است اولوالعزم از راه رسیده و دیوار را تعمیر می‌کنند تا ثروت اندوختۀ آنها محفوظ بماند. اما این شانس نیست؛ قرآن می‌گوید خوبی پدر مرحوم آنها سبب شد تا سرنوشت آنها چنین رقم بخورد (کهف/18).

جالب تر اینکه این پدر صالح، جد هفتم آنها بود.

امام صادق(ع) فرمود: میان این دو طفل و آن پدر صالح، هفت واسطه بود. پیامبر خدا(ص) فرمود: خداوند به شایستگى مرد مؤمن، فرزند و  فرزندزاده و اهل خانۀ خودش و خانه‏هاى اطرافش را اصلاح مى‏کند و برای گرامى بودن او در پیشگاه خداوند، همۀ آنها در حفظ خدا خواهند بود. (مجمع البیان، 6/756)

این یعنی حدود سه قرن پیش، کسی اهل صلاح و فلاح بوده است و امروز به پاسداشت خوبی او خداوند موسی و خضر علیهما السلام را مأمور می‌کند تا برای دو کودک از نسل او رایگان بنایی کرده مالشان را حفظ کنند.


کانال تلگرام :