حجة الاسلام و المسلمین سید موسی موسوی نمایندۀ سابق ولی فقیه در کردستان، در حالی که از نظر تحصیل و تدریس در قم، حال و آیندۀ بسیار امیدوار کننده ای را داشته است برای انجام وظیفۀ تبلیغ دین، از همه دست شسته راهی کرمانشاه می شود و ... 

پس از مدتی بین وظیفۀ ماندن و کشش برگشتن، واقعه ای برای او رخ می دهد که به گفتۀ خود ایشان،مهم ترین و شیرین ترین فراز زندگی اش را رقم زد:


در عالم رؤیا دیدم در خیابان، جلوی مدرسه خان اتوبوس ‌هایی بسیار زیبا و غیرقابل وصف ایستاده و جمع خاصی را از انبوه متقاضیان انتخاب کرده و سوار می‌کنند، همه می ‌دانند که مقصد سفر بسیار مهم است؛ ولی به هیچ ‌کس از چگونگی آن خبر نمی ‌دادند. بالاخره جمع محدودی از جمعیت عظیم حاضر را سوار و حرکت کردند. 

در نزدیکی ‌های مقصد، بوی عطر عجیبی به مشام رسید که همه را مدهوش کرد. بعد فهمیدیم همۀ این عطر از فضای باغ غیرقابل وصفی متصاعد است. دم باغ همه را پیاده کردند. باز هیچ کس نمی ‌دانست در داخل باغ چه خبر است. آنجا هم از همین جمعیت محدود، اکثر افراد را راه ندادند. 

فردی بود از بستگان بنده، هر چه اصرار کردم [که به او اجازه ورود بدهند]، سه عیب از او گفتند _ که دقیقاً نقص ‌های مهم معنوی اوست _ و فرمودند به جهت این عیب ‌ها نمی ‌تواند وارد شود. سپس افراد منتخب را گروه گروه وارد باغ می ‌کردند. بنده و جناب حجة الاسلام اوسطی و جناب حجة الاسلام حاج شیخ محمود عبداللهی و مرحوم حاج شیخ معصومی را با هم وارد باغ کردند. 

بعد از ورود فهمیدیم که مولایمان مولی الکونین حضرت بقیة الله _ ارواحنا فداه _ داخل باغ هستند. حضرت در خیمه‌ ای وسط باغ بودند. به محضر مقدس‌شان رفتیم، شیرینی و عظمت محضر قابل وصف نیست. بنده ناگهان به یادم افتاد که این بهترین فرصت است که با کسب نظر مستقیم از حضرت [در باره ماندنم در کرمانشاه] تصمیم بگیرم. پس از سؤال بنده، حضرت _ روحی فداه _ آنچنان روی در هم کشیدند که هنوز پس از سالها تلخی آن در ذائقه بنده مانده است و فرمودند: 

«دل من از دست روحانیون خون است که یا در قم و حوزه ‌های مشابه آن به بهانه ‌های مختلف می ‌مانند یا به جاهای خوش آب و هوا و همراه با اقبال مردم می‌روند. پس این گونه مناطق را _ که بسیارند _ چه کسانی تأمین نیاز کنند!»

(خاطرات آموزنده، آیت الله ری شهری، ص70)

کانال تلگرام :