حضرت حجت الاسلام دکتر احمدی از شاگردان نزدیک علامه طباطبایی در گفتگوی با خبرگزاری حوزه از استاد خود گفت. برخی از سخنان ایشان برای بنده برجستگی بیشتری داشت که جدا کرده در اینجا بازنشر می دهم:

ایشان در این گفتگو فرمودند:

ایشان (مرحوم علامه) فرموده بود مرجعیت به حدّ کفایت هست، اما تفسیر قرآن زمین مانده؛ حالا هرچه می خواهند بگویند! اصلا آن وقت ها پرداختن به تفسیر قرآن خیلی مرسوم نبود؛ مرحوم آیت الله خوئی هنگامی که «البیان» را نوشت برخی آقایان گفتند آقا این دون شأن شما است. مرحوم طباطبایی بی اعتنا به این حرف ها، عمده زندگی خود را برای تفسیر المیزان گذاشت.

آن خاطره که برای بنده خیلی جالب و آموزنده بود و درصدر خاطراتم از استادم علامه طباطبایی است مربوط به شکرآب بودن میانه طلبه ای از دیار آذربایجان با مرحوم علامه بود؛ وی اگرچه از نظر سنی و علمی در حد علامه نبود اما رساله مختصری با عنوان «حول المیزان» نوشت و به ایشان توهین کرد و تعابیری به کاربرد که فراخور شان و جایگاه علامه نبود. خدا ان شاءالله آن طلبه را بیامرزد، شاید عصبانیت سبب آن مسئله شد؛ وی در دانشکده نیز هم دوره ما بود و بعد از دوره لیسانس جوانمرگ شد از دنیا رفت.     

توهین کردن به علامه طباطبایی(ره) در آن زمان که در اوج شهرت و عظمت بود، خیلی کار ناپسندی بود؛ «المیزان» تازه نشر یافته بود و دست به دست می شد و به همین دلیل اگر کسی چنین مطلبی می نوشت، قاعدتا باید با وی برخورد می شد.

البته با وجود این علامه در واکنش به این کتاب فرمود «دنیای علم است و هر کس هرچه می‌خواهد بنویسد».

بنده در سال 1356 به مدت پانزده روز برای معالجه به همراه علامه طباطبایی(ره) به لندن رفتیم؛ یک روز در اتاق هتل نشسته بودیم، گفتم «حاج آقا، فلانی چیزی نوشت و توهین کرد و اکنون هم از دنیا رفته، آیا می شود حضرتعالی گذشت کنید؟»

علامه دست های خود را بر روی یکدیگر حرکت داد و فرمود «من همان وقت از او گذشتم و برایش طلب مغفرت کردم». این اوج عظمت روح را نشان می دهد که اصلا گویا این مسائل برایش اهمیتی ندارد.

ظاهرا مرحوم آیت الله قاضی در آغاز سلوک به شاگردان خود از جمله علامه طباطبایی(ره) یاد داده بود روزی چهارصد بار ذکر یونسیه: « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را بگویند.

مرحوم علامه هیچ گاه ادعای مرادی و مرشدی نداشت، اما اگر کسی خیلی تقاضا داشت؛ به وی می فرمود ذکر «یونسیه» را بگویید.

در اواخر عمر شریفشان می دیدم در پاسخ پرسش افرادی، می گفتند خداوند فرموده «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ».

[یعنی:] خدا همواره باید تکیه گاه تفکر آدم باشد و به تعبیر «علامه طباطبایی» به طور دائم به «یاد خدا» باشیم.

[به تعبیر دیگر:] انسان باید همیشه احساس اعتقادی به خدا داشته و خدا را گم نکند.

علامه طباطبایی(ره) نوآوری های بسیاری دارد که در میان نوشته های ایشان وجود دارد؛ گاهی یک مطلبی به ذهن ایشان رسیده که آن را بدون توضیح نوشته و رد شده است.

بنده هنگامی که در بخشی از کتاب «بن لایه های شناخت» نوشتم «عقل به معنای فهم است و از خودش چیزی ندارد و منتظر داده ها است تا فعالیت کند»، یک مرتبه بعد از اینکه کتاب چاپ شده بود، در یکی از آثار مرحوم علامه طباطبایی(ره) مشاهده کردم که به طور گذرا فرموده است «عقل از خودش هیچ ندارد». وقتی افراد می گویند این مسئله خلاف عقل است، ایشان می فرماید «عقل از خودش هیچ ندارد»!

همچنین علامه در بخشی از جلد دوم «تعلیقه علی الاسفار الاربعه» در بحث ماهیت و عدم که مطرح می شود، به طور گذرا فرموده «عدم نیافتن است نه نبودن».

هنگامی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحلت کردند، مردم و طلبه ها خیلی ناراحت و متحیّر بودند که مرحوم امام خمینی(ره) به یک باره فرمود «اسلام، آیت الله بروجردی را تربیت کرده و هنوز هم تربیت می کند».

شناخت علامه تقریبا حالا یا از کار افتاده بود یا نه اصلا توجه به عالم دیگری داشت؛ بنده در آن ایام که در بیمارستان کامکار بستری بودند، خدمت ایشان رسیدم اما  التفاتی به هیچ کس و هیچ چیز نداشتند.

(منبع)