طبق آنچه مشهور است امام حسین علیه السلام در لحظات آخر ایستادند و خطاب به لشگر دشمن فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست مرا یاری کند؟

یک وقت دعوت به حضور در جبهۀ حق بر علیه باطل است مانند دعوت امام علیه السلام از عبید اللّه بن حُر[1] این هم قابل فهم است و هم با سیرۀ هدایتگری امام حسین علیه السلام هماهنگ و این می تواند دلیل و مبنای بسیار خوبی باشد برای دعوتهای مکرری که حضرت از افراد به عمل می آورد تا به ایشان بپیوندند؛ مانند دعوت امام علیه السلام از سرشناسان بصره.

با این حال در متن دعوتنامۀ سران بصره نیز سخنی از درخواست کمک نیست و آنچه مشاهده می شود فقط هدایتگری است در بخش پایانی این نامه که غرض امام علیه السلام بیان شده آمده است:

اینک، فرستاده‏ام را به همراه این نامه به سوى شما مى‏فرستم و شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله فرا مى‏خوانم. به راستى که سنّت، از میان رفته است و بدعت‏ها زنده شده‏اند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروى کنید، شما را به راه درست، هدایت مى‏کنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد! [2]

در دعوت از افرادی مانند زهیر بن قین [3] هم که گزارشی از دلیل دعوت به چشم نمی خورد می توان این دعوتها را با همان مبنا توجیه کرد و پذیرفت.

گاهی هم دعوت ودرخواست از باب امر به معروف و نهی از منکری است که هدف امام علیه السلام از این حرکت عظیم بود؛ امر به معروف و نهی از منکر کسانی که نام مسلمان برخود نهاده بودند و مدعی پیروی از دین رسول خدا صلى الله علیه و آله که حضرت از آنها می خواهد به دفاع از حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله قیام کنند :

لَمّا رَأَى الحُسَینُ علیه السلام مَصارِعَ فِتیانِهِ وأحِبَّتِهِ، عَزَمَ لِقاءَ القَومِ بِمُهجَتِهِ و نادى: هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللّهَ بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّهِ فی إعانَتِنا؟ [4]

هنگامى که حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و جانفشانی کند قبلش ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حَرَم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا، به دادِ ما برسد؟ آیا یارى‏دهنده‏اى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟

این سخنان حضرت هم باز با همان دلیل هدایت گری و بیشتر با رویکرد امر به معروف و نهی از منکر مطابق است و قابل فهم. حتی در این سخنان پایانی هم درخواست کمک برای شخص خود ندارد و حرم و حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله رامتذکر می شود.

اما اینکه طبق آنچه بر سر زبانها افتاده و از مشهور هم مشهورتر گشته که امام علیه السلام در بهبوۀ پایانی جنگ وقتی که دیگر تنهای تنها می شود و کسی نیست که او را یاری کند بایستد و با این جمله «هل من ناصر ینصرنی» برای خودش درخواست کمک شخصی کند چندان با امام حسینی که از روایات و تاریخ، به ویژه در جریان این حرکت عظیم از ابتدا تا انتها نقل شده است و ما شناخته ایم هماهنگ به نظر نمی رسد.

این سوال انگیزه ای شد برای جستجو در منابع معتبر تا سند و اعتبار این نقل بررسی شود. پس از بررسی های لازم با کمال تعجب معلوم شد که این چنین نقل مشهوری در هیچ یک از منابع نقل نشده است.

بنابراین انتساب این سخن به امام حسین علیه السلام از اساس باطل است.

نتیجه اینکه

از سیرۀ نقل شدۀ امام حسین علیه السلام بر می آید که هدف حضرت از این حرکت عظیم، عمل به وظیفۀ امامتی بود که برعهده داشت بر اساس همین اصل از افراد و گروه ها دعوت می کرد که به ایشان بپیوندند و در مسیر هدایت با امام علیه السلام همراه شوند. باز بر اساس همین اصل، در موارد متعددی در دفاع از دین خدا و حرم و حریم رسول خدا صلى الله علیه و آله امر به معروف و نهی از منکر می کردند؛ اما در مقام دفاع از شخص خود برای اینکه کسی شخص او را یاری کند آن هم در لحظات آخر دلیل معتبری در دست نیست و این جمله مشهور «هل من ناصر ینصرنی» در هیچیک از منابع روایی وجود ندارد.

بلکه دلیل مخالف وجود دارد که فرشتگانی آمدند برای یاری شخص حضرت ولی ایشان اجازه ندادند آن ملائکه به آسمان بازگشتند. امام صادق علیه السلام فرمود:

چهار هزار فرشته، فرود آمدند و قصد نبرد در کنار حسین علیه السلام را داشتند که به آنها، اجازه داده نشد. بالا رفتند تا [از خداوند] اجازه بگیرند؛ امّا هنگامى که پایین آمدند، حسین علیه السلام، کشته شده بود و آنان، پریشان و غبارآلوده، تا روز قیامتْ نزد قبر حسین علیه السلام، مى‏گِریند. [5]

-----------------------------------------------------------

1.تاریخ الطبری: ج 5 ص 407

2.همان، 5 ص 357

3.الأخبار الطوال: ص 246

4.الملهوف: ص 168

5.کمال الدین و تمام النعمة: ص 671 ح 22، الأمالی للصدوق: ص 737 ح 1005

از این موارد بخوانید در «نقلهای مجعول و مشهور»