ترس تعطیلی دین ما را کشت!

شاید این راه خوبی باشد که امروز

تلاش برای خوب شدن دیگران نکنم با حرف و حدیث؛

تلاش برای خوب شدن خود کنم با عمل به آنچه که از مسلمات است در عقل و نقل.

اختلافات علمی را هم به اهلش واگذارم. 

سر کار خویش گیرم و سعی بلیغ تا ذره ای کم نگذارم در آنچه بر عهده من است و حق دیگران.

دانش را هم برای اثبات و پاسخ به کار گیرم تا مشکلی حل شود. 

اگر عُرضه دارم آنچه باور دارم اثبات کنم و در معرض قرار دهم که اگر حق بود نورش باطل کُش است.

نقدهای ایذایی آخرش تکفیر است و تفسیق دیگری و میدان به مشتی بی عقل که خون دیگری بریزند قربة الی الله.

این وظیفه که به نام «برخورد انقلابی» در همه جا حضور دارد من ندانستم این «همه جایی» و «همیشگی» را از کجا آورد؟!

ترس تعطیلی دین، دین را به تعطیلی کشاند.

به نام دین و مدد پسوند اسلامی

می کشند و می خورند و می برند

آن از برون مرزی و این از درون مرزی

خبر عروسی دختر آن نیمچه مسئول دولت اسلامی در هتل استقلال و ... تمنای آن طلبه که محتاج نان شبی بود برای سیر کردن کودکش، هر دو در گوشم هست.

جگرم می سوزد!